سومشخص مفرد:
flocksوجه وصفی حال:
flockingشکل جمع:
flocksرمه، گله، گروه، جمعیت، دسته پرندگان، بهصورت گله و رمه در آمدن، گردآمدن، جمع شدن، ازدحام کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a flock of sheep
گلهی گوسفند
a flock of birds
یک دسته پرنده
a flock of goats
یک گلهی بز
the flock of foreign students
انبوه دانشجویان خارجی
There was a flock of witnesses willing to testify.
شمار زیادی از شهود حاضر بودند که شهادت بدهند.
People flocked to hear him speak.
مردم برای شنیدن سخنانش ازدحام کردند.
Swimmers flocked the shore.
شناگران ساحل را پر کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flock» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flock