Disperse

dɪˈspɜrːs dɪˈspɜːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dispersed
  • شکل سوم:

    dispersed
  • سوم‌شخص مفرد:

    disperses
  • وجه وصفی حال:

    dispersing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb
پراکنده کردن، متفرق کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
verb - transitive adjective adverb
پراکنده کردن، متفرق ساختن
- Our regiment was dispersed by the enemy attack.
- حمله‌ی دشمن هنگ ما را تار و مار کرد.
- They dispersed the news throughout the state.
- آنان خبر را در سرتاسر ایالت پخش کردند.
- The sun kept dispersing morning mists.
- خورشید مه صبحگاهی را پراکنده می‌کرد.
- The crowd dispersed at the first shot.
- با اولین تیراندازی جمعیت متفرق شد.
- A prism disperses light.
- منشور نور را تجزیه می‌کند.
- The tourists left the bus and dispersed themselves in various hotels.
- توریست‌ها اتوبوس را ترک کردند و در هتل‌های مختلف ولو شدند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disperse

  1. verb distribute; scatter
    Synonyms: banish, besprinkle, break up, broadcast, cast forth, circulate, deal, diffuse, disappear, disband, disburse, discharge, dislodge, dismiss, dispel, disseminate, dissipate, dissolve, divvy, dole out, eject, intersperse, measure out, partition, propagate, radiate, rout, scatter, scramble, send off, separate, shed, sow, split up, spray, spread, strew, take off in all directions, vanish
    Antonyms: arrange, assemble, collect, garner, gather

ارجاع به لغت disperse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disperse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disperse

لغات نزدیک disperse

پیشنهاد بهبود معانی