Dispersal

dɪˈspɜrːsl dɪˈspɜːsl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    پراکندگی
    • - the dispersal of new life forms on (the planet) earth
    • - پراکنش شکل‌های جدید زیست در کره‌ی زمین
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dispersal

  1. noun The passing out or spreading about of something
    Synonyms: dispersion, dissemination, circulation, distribution, diffusion

ارجاع به لغت dispersal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dispersal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dispersal

لغات نزدیک dispersal

پیشنهاد بهبود معانی