با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Vehicle

ˈviːɪkl ˈviːɪkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    vehicles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
وسیله نقلیه، ناقل، حامل، رسانه، برندگر، رسانگر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- motorized vehicles
- وسائط نقلیه موتوری
- Airplanes, cars, and bicycles are vehicles of transportation.
- هواپیما و اتومبیل و دوچرخه وسایط نقلیه هستند.
- Music is a universal vehicle of artistic thought.
- موسیقی بیانگر جهانی اندیشه‌های هنری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vehicle

  1. noun machine used for transportation
    Synonyms: agent, automobile, bicycle, boat, buggy, bus, cab, car, carrier, chariot, conveyance, crate, jalopy, jeep, mechanism, motorcycle, taxi, transport, truck, van, vector, wagon, wheels
  2. noun means of attaining end
    Synonyms: agency, agent, apparatus, channel, expedient, implement, instrument, instrumentality, intermediary, means of expression, mechanism, medium, ministry, organ, tool, vector, way, ways and means
    Antonyms: end, goal

لغات هم‌خانواده vehicle

ارجاع به لغت vehicle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vehicle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vehicle

لغات نزدیک vehicle

پیشنهاد بهبود معانی