با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Channel

ˈtʃænl ˈtʃænl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    channelled
  • شکل سوم:

    channelled
  • سوم شخص مفرد:

    channels
  • وجه وصفی حال:

    channelling
  • شکل جمع:

    channels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    شبکه، کانال
    • - There is a foreign film on Channel Three.
    • - شبکه‌ی سه فیلم خارجی نشان می‌دهد.
    • - Please switch to the other channel.
    • - لطفاً کانال دیگر را بگیر.
  • noun countable
    طول موج (رادیو و تلویزیون)
    • - We broadcast on high-frequency channels.
    • - در طول موج با فرکانس بالا برنامه پخش می‌کنیم.
    • - They broadcast on low-frequency channels.
    • - آن‌ها در طول موج با فرکانس پایین برنامه پخش می‌کنند.
  • noun countable
    جغرافیا کانال (نوعی زمین‌چهر که دربرگیرنده‌ی مسیر و پهنه‌ی آبی نسبتاً کم‌عمق و باریک است و اغلب به رود و دلتا و تنگه محدود می‌شود)
    • - The main channels had been closed by enemy submarines.
    • - کانال‌های اصلی توسط زیر دریایی‌های دشمن مسدود شده بود.
    • - The channel was crowded with various vessels, all trying to reach their destinations.
    • - این کانال مملو از کشتی‌های مختلفی بود که همه سعی می‌کردند به مقصد برسند.
  • noun
    کانال (ناحیه‌ای دریایی که انگلستان را از فرانسه جدا می‌کند که در انگلستان با عنوان کانال انگلیس (English Channel) و در فرانسه با عنوان کانال مانش (Manche) شناخته می‌شود)
    • - We took a ferry to cross the Channel from Dover to Calais.
    • - برای عبور از کانال از دوور به کاله سوار کشتی شدیم.
    • - The Channel is a strategic waterway that connects the North Sea with the Atlantic Ocean.
    • - کانال آبراه استراتژیکی است که دریای شمال را به اقیانوس اطلس متصل می‌کند.
  • noun countable C2
    راه، کانال، مسیر (برای برقراری ارتباط با مردم یا انجام کاری)
    • - During the siege of the city, radio was our only channel of communication.
    • - هنگام محاصره‌ی شهر، رادیو یگانه راه ارتباطی ما بود.
    • - We often use email as a communication channel.
    • - اغلب از ایمیل به عنوان مسیر ارتباطی استفاده می‌کنیم.
  • noun countable
    بستر، کانال (برای در دسترس قرار دادن محصول و اطلاعات و غیره)
    • - The company's online store is their main sales channel.
    • - فروشگاه اینترنتی این شرکت بستر اصلی فروش آن‌هاست.
    • - We need to improve our online sales channel to reach more customers.
    • - برای دستیابی به مشتریان بیشتر باید بستر فروش آنلاین خود را بهبود دهیم.
  • noun countable
    انگلیسی بریتانیایی سفر مسیر، کانال (در فرودگاه یا بندر) (در آن چمدان‌های مسافران بررسی می‌شود)
    • - The customs officer directed the traveler to the inspection channel for further screening.
    • - افسر گمرک مسافر را برای بررسی بیشتر به مسیر بازرسی هدایت کرد.
    • - Passengers were directed to the designated channel for customs inspection.
    • - مسافران برای بازرسی گمرکی به کانال تعیین‌شده هدایت شدند.
  • verb - transitive C2
    هدایت کردن (چیزی) (به مکان یا موقعیت خاص)
    • - The river channels water through the rocks.
    • - رود آب را از میان صخره‌ها هدایت می‌کند.
    • - The new road channels traffic away from the residential area.
    • - جاده‌ی جدید ترافیک را به دور از منطقه‌ی مسکونی هدایت می‌کند.
  • verb - transitive
    تقلید کردن (گویی نتیجه‌ی الهام گرفتن باشد)
    • - She tried to channel her favorite actress while auditioning for the role.
    • - او حین تست بازیگری برای این نقش سعی کرد از بازیگر محبوبش تقلید کند.
    • - My brother can channel our grandfather's sense of humor.
    • - برادر من می‌تواند حس شوخ‌طبعی پدربزرگ ما را تقلید کند.
  • verb - transitive
    صرف کردن (پول و وقت و انرژی و غیره) (در جهت خاص)
    • - The company plans to channel their resources into developing new technology.
    • - این شرکت قصد دارد منابع خود را صرف توسعه‌ی فناوری جدید کند.
    • - I need to channel my energy into studying for this exam.
    • - باید انرژی‌ام را برای مطالعه برای این امتحان صرف کنم.
    • - They decided to channel the country's oil income into industry and agriculture.
    • - آن‌ها تصمیم گرفتند درآمد نفت کشور را صرف صنعت و کشاورزی کنند.
  • noun countable
    جغرافیا بستر، کانال (که جریان طبیعی آب در آن جاری است)
    • - The ducks were swimming happily in the channel.
    • - اردک‌ها با خوشحالی در بستر شنا می‌کردند.
    • - We sat by the channel and listened to the soothing sound of running water.
    • - کنار کانال نشستیم و به صدای آرامش‌بخش آب گوش دادیم.
  • noun
    جغرافیا قسمت عمیق، قسمت گود (دریا و رود و غیره)
    • - The fishermen cast their nets in the channel, hoping for a big catch.
    • - ماهیگیران به امید صید بزرگ تورهای خود را در قسمت عمیق انداختند.
    • - The strong current in the channel made it difficult to steer the boat.
    • - جریان قوی در قسمت گود، هدایت قایق را دشوار می‌کرد.
  • noun countable
    کانال (بستری در سرویس اشتراک‌گذاری یا پخش آنلاین رسانه که ازطریق آن می‌توان محتوای رسانه‌ای (مانند ویدئوها) را در دسترس دیگران قرار داد)
    • - I just started a new channel on YouTube.
    • - به‌تازگی کانال جدیدی در یوتیوب راه‌اندازی کردم.
    • - The channel has accumulated thousands of followers.
    • - این کانال هزاران دنبال‌کننده دارد.
  • noun countable
    زیست‌شناسی گذرگاه، مجرا، کانال
    • - The protein channel in the cell plays a key role in transporting molecules.
    • - گذرگاه پروتئین در سلول، نقشی کلیدی در انتقال مولکول‌ها دارد.
    • - The potassium ions move through the channel in the cell membrane.
    • - یون‌های پتاسیم از طریق مجرا در غشای سلولی حرکت می‌کنند.
  • verb - transitive
    جغرافیا ایجاد کردن (مسیر و غیره) (بیشتر در مورد آب)
    • - The river channeled a new course.
    • - رود مسیر جدیدی ایجاد کرد.
    • - The river channeled its way through the rocky terrain.
    • - رود مسیر خود را از میان زمین‌های صخره‌ای ایجاد کرد.
  • verb - transitive
    شیاردار کردن
    • - The carpenter channeled the chair leg.
    • - نجار پایه‌ی صندلی را شیاردار کرد.
    • - She carefully channeled the metal pipe.
    • - او با دقت لوله‌ی فلزی را شیاردار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد channel

  1. noun pathway, usually containing water
    Synonyms: approach, aqueduct, arroyo, artery, avenue, canal, canyon, carrier, chamber, chase, conduit, course, dig, ditch, duct, fluting, furrow, gouge, groove, gully, gutter, main, means, medium, pass, passage, pipe, raceway, route, runway, sewer, slit, sound, strait, tideway, trough, tube, tunnel, vein, watercourse, way
  2. noun means
    Synonyms: agency, agent, approach, avenue, course, instrument, instrumentality, instrumentation, medium, ministry, organ, route, vehicle, way
  3. verb direct, guide
    Synonyms: carry, conduct, convey, funnel, pipe, route, send, siphon, traject, transmit, transport

ارجاع به لغت channel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «channel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/channel

لغات نزدیک channel

پیشنهاد بهبود معانی