گذشتهی ساده:
funnelledشکل سوم:
funnelledسومشخص مفرد:
funnelsوجه وصفی حال:
funnellingشکل جمع:
funnelsقیف، دودکش، بادگیر، شکل قیفی داشتن، (مجازاً) باریک شدن، (کالبدشناسی) عضو یا اندام قیفیشکل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Pour the kerosene into the bottle with a funnel.
با قیف نفت را در بطری بریز.
a funnel cloud
ابر قیفسان
She funneled the milk into the bottle.
او شیر را با قیف در بطری ریخت.
The aid was to be funneled to the contras.
قرار بود کمک به کنتراها رسانده شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «funnel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/funnel