فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Funnel

ˈfʌnl ˈfʌnl

گذشته‌ی ساده:

funnelled

شکل سوم:

funnelled

سوم‌شخص مفرد:

funnels

وجه وصفی حال:

funnelling

شکل جمع:

funnels

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

قیف، دودکش، بادگیر، شکل قیفی داشتن، (مجازاً) باریک شدن، (کالبدشناسی) عضو یا اندام قیفی‌شکل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Pour the kerosene into the bottle with a funnel.

با قیف نفت را در بطری بریز.

a funnel cloud

ابر قیف‌سان

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She funneled the milk into the bottle.

او شیر را با قیف در بطری ریخت.

The aid was to be funneled to the contras.

قرار بود کمک به کنتراها رسانده شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد funnel

  1. verb direct down a path
    Synonyms:
    conduct transmit convey carry move pass channel pipe pour filter siphon traject

ارجاع به لغت funnel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «funnel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/funnel

لغات نزدیک funnel

پیشنهاد بهبود معانی