گذشتهی ساده:
movedشکل سوم:
movedسومشخص مفرد:
movesوجه وصفی حال:
movingشکل جمع:
movesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جلوتر (یا عقبتر) رفتن، جابهجا شدن
(به خانه یا دفتر جدید) نقل مکان کردن، اسبابکشی کردن
پا میان گذاردن، مداخله کردن
1- به منزل تازه اسبابکشی کردن، به محل جدید نقل مکان کردن 2- آمادهی در دستگیری زمام امور شدن
عزیمت کردن، رفتن، راهی شدن
کنار رفتن، کنارتر نشستن، دفتی زدن
ترفیع یافتن، بالا رفتن
(امریکا - عامیانه) 1- نزدیک شدن (به منظور دستگیر کردن) 2- شتاب کردن، به هم جنبیدن
حداکثر کوشش خود را کردن، زمین و زمان را به هم زدن، چهاوچها کردن
آسمان و زمین را به هم دوختن، بیشترین سعی خود را کردن
(انگلیس - عامیانه) اسبابکشی
واکنش نشان ندادن، تکان نخوردن
(عامیانه) در تحرک، فعال، پرکنش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «move» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/move