گذشتهی ساده:
dislocatedشکل سوم:
dislocatedسومشخص مفرد:
dislocatesوجه وصفی حال:
dislocatingجابهجا کردن، از جا دررفتن (استخوان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His shoulder was dislocated in two places.
در دو محل استخوان شانهاش دررفتگی پیدا کرده بود.
Families that were dislocated by war.
خانوادههایی که در اثر جنگ آواره شده بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dislocate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dislocate