گذشتهی ساده:
disconnectedشکل سوم:
disconnectedسومشخص مفرد:
disconnectsوجه وصفی حال:
disconnectingشکل جمع:
disconnects(اینترنت و تلفن) قطع کردن
in the middle of our conversation the telephone got disconnected.
ارتباط تلفنی در بین صحبت ما قطع شد.
if you don't pay your bill, your internet will be disconnected.
اگر پول قبض را ندهید اینترنت شما قطع خواهد شد.
جدا کردن (از هم)، مجزا کردن، ناپیوسته کردن، گسستن، (از برق) کشیدن، از پریز کشیدن، منفصل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
before repairing a radio, you must first disconnect it.
پیش از تعمیر رادیو باید آن را از برق بکشید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disconnect» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disconnect