آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Attach

    əˈtætʃ əˈtætʃ

    گذشته‌ی ساده:

    attached

    شکل سوم:

    attached

    سوم‌شخص مفرد:

    attaches

    وجه وصفی حال:

    attaching

    معنی attach | جمله با attach

    verb - transitive B1

    ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، الصاق کردن، بستن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    A wooden table with benches attached to it.

    میز چوبی با نیمکت‌هایی که به آن متصل هستند.

    a book on the cover of which a picture had been attached

    کتابی که روی جلد آن عکس چسبانده شده بود

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to attach oneself to

    خود را وصل کردن یا چسباندن به

    verb - transitive

    گذاشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    I attach great importance to this news.

    اهمیت زیادی برای این خبر قائلم.

    verb - transitive

    دلبسته شدن، دلبستگی پیدا کردن، وابسته

    Gradually, he became attached to his nurse.

    به‌تدریج نسبت به پرستار خود دلبستگی پیدا کرد.

    the advantages that attach to wealth

    مزایای وابسته به ثروت

    verb - transitive

    حقوق (حقوق) ضبط کردن (ملک به دستور دادگاه)، توقیف کردن، حکم توقیف ملک صادر کردن، توقیف شدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده
    verb - transitive

    (امضا یا مهر یا تبصره و غیره) افزودن

    Please attach your signature here.

    لطفاً اینجا را امضا کنید.

    verb - transitive

    (ارتش) موقتاً به یگان دیگری منتقل کردن (سربازان یا رسته ها)

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد attach

    1. verb join, fasten
      Synonyms:
      add connect tie stick join secure fix affix bind link unite couple fasten append annex prefix tag on slap on hitch up hook up hitch on latch onto rivet make fast
      Antonyms:
      separate remove disconnect detach unfasten disjoin sever
    1. verb socially join
      Synonyms:
      join unite with associate combine affiliate accompany enlist sign up with sign on with become associated with join forces with latch onto
      Antonyms:
      disjoin disunite divorce
    1. verb attribute, ascribe
      Synonyms:
      assign attribute associate connect impute place put designate name allocate allot appoint detail send consign lay earmark invest with second
      Antonyms:
      take away disunite

    Collocations

    to attach importance to

    اهمیت دادن به، اهمیت قایل شدن

    لغات هم‌خانواده attach

    • noun
      attachment, detachment
    • adjective
      attached, detachable
    • verb - transitive
      attach

    سوال‌های رایج attach

    گذشته‌ی ساده attach چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده attach در زبان انگلیسی attached است.

    شکل سوم attach چی میشه؟

    شکل سوم attach در زبان انگلیسی attached است.

    وجه وصفی حال attach چی میشه؟

    وجه وصفی حال attach در زبان انگلیسی attaching است.

    سوم‌شخص مفرد attach چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد attach در زبان انگلیسی attaches است.

    ارجاع به لغت attach

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «attach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/attach

    لغات نزدیک attach

    • - att
    • - attaboy
    • - attach
    • - attach importance to
    • - attachable
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.