گذشتهی ساده:
attachedشکل سوم:
attachedسومشخص مفرد:
attachesوجه وصفی حال:
attachingضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، الصاق کردن، بستن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
A wooden table with benches attached to it.
میز چوبی با نیمکتهایی که به آن متصل هستند.
a book on the cover of which a picture had been attached
کتابی که روی جلد آن عکس چسبانده شده بود
to attach oneself to
خود را وصل کردن یا چسباندن به
گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I attach great importance to this news.
اهمیت زیادی برای این خبر قائلم.
دلبسته شدن، دلبستگی پیدا کردن، وابسته
Gradually, he became attached to his nurse.
بهتدریج نسبت به پرستار خود دلبستگی پیدا کرد.
the advantages that attach to wealth
مزایای وابسته به ثروت
حقوق (حقوق) ضبط کردن (ملک به دستور دادگاه)، توقیف کردن، حکم توقیف ملک صادر کردن، توقیف شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
(امضا یا مهر یا تبصره و غیره) افزودن
Please attach your signature here.
لطفاً اینجا را امضا کنید.
(ارتش) موقتاً به یگان دیگری منتقل کردن (سربازان یا رسته ها)
اهمیت دادن به، اهمیت قایل شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «attach» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/attach