با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Send

send send
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sent
  • شکل سوم:

    sent
  • سوم‌شخص مفرد:

    sends
  • وجه وصفی حال:

    sending

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A1
فرستادن، روانه کردن، گسیل کردن، اعزام کردن، ارسال کردن، مرخص کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I will send you a flower.
- برایت گلی خواهم فرستاد.
- They sent me a letter.
- برایم نامه‌ای فرستادند.
- to send a representative to Congress
- نماینده به کنگره فرستادن
- I sent her my condolences
- پیام تسلیت خود را برای او فرستادم
- She sent her son to buy apples.
- پسرش را فرستاد که سیب بخرد.
- to send a reluctant child to school
- کودک بی‌میل را به مدرسه فرستادن
- The soldiers were sent to the front.
- سربازان را به جبهه اعزام کردند.
- to send an arrow
- پیکان افکندن
- Her words sent me mad.
- حرف‌های او مرا از خشم دیوانه کرد.
- Gambling sent him to his ruin.
- قماربازی او را بدبخت کرد.
- The next morning, a doctor was sent for in haste.
- صبح روز بعد با شتاب دنبال دکتر فرستادند.
- The prisoner sent forth a cry.
- زندانی فریاد کشید.
- Akbar sent in his resignation.
- اکبر استعفای خود را فرستاد.
- I sent off my application yesterday.
- دیروز درخواست‌نامه‌ی خودم را فرستادم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد send

  1. verb transmit, transfer through a system
    Synonyms: accelerate, address, advance, assign, broadcast, cast, circulate, commission, commit, communicate, consign, convey, delegate, deliver, detail, direct, dispatch, drop, emit, expedite, express, fire, fling, forward, freight, get under way, give off, grant, hasten, hurl, hurry off, impart, issue, let fly, mail, post, propel, put out, radiate, relay, remit, route, rush off, ship, shoot, televise, troll, wire
    Antonyms: receive
  2. verb please
    Synonyms: charm, delight, electrify, enrapture, enthrall, enthuse, excite, intoxicate, move, ravish, stir, thrill, titillate, turn on
    Antonyms: displease

Phrasal verbs

  • send away

    گسیل کردن، اعزام کردن

    تبعید کردن

  • send down

    از مدرسه یا دانشگاه اخراج کردن، تعلیق کردن

    زندانی کردن

  • send for

    1- فراخواندن، احضار کردن، دنبال (کسی یا چیزی) فرستادن 2- (برای دریافت یا خرید چیزی) سفارش فرستادن، درخواست ارسالدادن

  • send forth

    بیرون دادن، متصاعد کردن، (صدا یا دود و غیره) دادن، (داد) زدن یا کشیدن

  • send in

    فرستادن، رهسپار کردن

    (در حین مسابقه بازیکنی را) وارد مسابقه کردن، به زمین فرستادن

  • send off

    فرستادن، ارسال کردن، پست کردن

    (در حین مسابقه بازیکنی را) از زمین خارج کردن

    (با دادن هدیه یا مهمانی و غیره) مشایعت کردن، بدرود گفتن، بدرقه کردن

  • send out

    صادر کردن، فرستادن، اعزام کردن، توزیع کردن، پخش کردن

  • send round

    منتشر کردن، به گردش درآوردن، رواج دادن

  • send up

    محکوم به زندان کردن، به زندان فرستادن

    مسخره کردن، ادای کسی را درآوردن

Idioms

  • send flying

    1- با شتاب گسیل کردن، با عجله روانه کردن 2- (مثلاً با ضربه‌ی مشت) گیج کردن، پس افکندن، فروکوفتن، تارومار کردن

ارجاع به لغت send

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «send» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/send

لغات نزدیک send

پیشنهاد بهبود معانی