فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Send

send send

گذشته‌ی ساده:

sent

شکل سوم:

sent

سوم‌شخص مفرد:

sends

وجه وصفی حال:

sending

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A1

فرستادن، روانه کردن، گسیل کردن، اعزام کردن، ارسال کردن، مرخص کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

I will send you a flower.

برایت گلی خواهم فرستاد.

They sent me a letter.

برایم نامه‌ای فرستادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to send a representative to Congress

نماینده به کنگره فرستادن

I sent her my condolences

پیام تسلیت خود را برای او فرستادم

She sent her son to buy apples.

پسرش را فرستاد که سیب بخرد.

to send a reluctant child to school

کودک بی‌میل را به مدرسه فرستادن

The soldiers were sent to the front.

سربازان را به جبهه اعزام کردند.

to send an arrow

پیکان افکندن

Her words sent me mad.

حرف‌های او مرا از خشم دیوانه کرد.

Gambling sent him to his ruin.

قماربازی او را بدبخت کرد.

The next morning, a doctor was sent for in haste.

صبح روز بعد با شتاب دنبال دکتر فرستادند.

The prisoner sent forth a cry.

زندانی فریاد کشید.

Akbar sent in his resignation.

اکبر استعفای خود را فرستاد.

I sent off my application yesterday.

دیروز درخواست‌نامه‌ی خودم را فرستادم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد send

  1. verb transmit, transfer through a system
    Synonyms:
    communicate convey transfer forward dispatch broadcast deliver circulate express impart issue post mail relay remit ship delegate assign commit address direct detail accelerate expedite hasten advance hurry off rush off propel fire shoot fling hurl cast drop emit give off radiate let fly televise wire freight consign route get under way grant troll
    Antonyms:
    receive
  1. verb please
    Synonyms:
    excite move stir delight charm thrill enthuse enthrall ravish electrify turn on intoxicate titillate enrapture
    Antonyms:
    displease

Phrasal verbs

send away

گسیل کردن، اعزام کردن

تبعید کردن

send down

از مدرسه یا دانشگاه اخراج کردن، تعلیق کردن

زندانی کردن

send for

1- فراخواندن، احضار کردن، دنبال (کسی یا چیزی) فرستادن 2- (برای دریافت یا خرید چیزی) سفارش فرستادن، درخواست ارسالدادن

send forth

بیرون دادن، متصاعد کردن، (صدا یا دود و غیره) دادن، (داد) زدن یا کشیدن

send in

فرستادن، رهسپار کردن

(در حین مسابقه بازیکنی را) وارد مسابقه کردن، به زمین فرستادن

Phrasal verbs بیشتر

send off

فرستادن، ارسال کردن، پست کردن

(در حین مسابقه بازیکنی را) از زمین خارج کردن

(با دادن هدیه یا مهمانی و غیره) مشایعت کردن، بدرود گفتن، بدرقه کردن

send out

صادر کردن، فرستادن، اعزام کردن، توزیع کردن، پخش کردن

send round

منتشر کردن، به گردش درآوردن، رواج دادن

send up

محکوم به زندان کردن، به زندان فرستادن

مسخره کردن، ادای کسی را درآوردن

Idioms

send flying

1- با شتاب گسیل کردن، با عجله روانه کردن 2- (مثلاً با ضربه‌ی مشت) گیج کردن، پس افکندن، فروکوفتن، تارومار کردن

send chills down someone's spine

لرزه بر اندام کسی انداختن، (کسی را) به‌شدت ترساندن، شدیداً وحشت‌زده کردن، زهره‌ترک کردن

ارجاع به لغت send

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «send» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/send

لغات نزدیک send

پیشنهاد بهبود معانی