گذشتهی ساده:
propelledشکل سوم:
propelledسومشخص مفرد:
propelsوجه وصفی حال:
propellingبه جلو راندن، سوق دادن، بردن، حرکت دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A jet engine propels the rocket.
یک موتور جت موشک را به حرکت در میآورد.
Boundary disputes propelled the two countries toward war.
اختلافات مرزی، دو کشور را به جنگ سوق میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «propel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/propel