آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Start

    stɑːrt stɑːt

    گذشته‌ی ساده:

    started

    شکل سوم:

    started

    سوم‌شخص مفرد:

    starts

    وجه وصفی حال:

    starting

    شکل جمع:

    starts

    معنی start | جمله با start

    verb - transitive verb - intransitive A1

    شروع کردن، آغاز کردن، دایر کردن، عازم شدن، عزیمت کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    to start a new business

    کسب تازه‌ای را راه انداختن

    It started to snow.

    بارش برف آغاز شد.

    verb - transitive

    واداشتن، مجبور کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Her story started me crying.

    داستان او مرا به گریه انداخت.

    The book started me thinking.

    کتاب مرا به فکر انداخت.

    verb - transitive

    فراری دادن، رم کردن

    to start a rabbit

    خرگوشی را از سورخ خود تاراندن

    noun countable

    شروع، آغاز، مبدأ ، مقدمه، ابتدا

    noun countable

    فرصت، فرجه

    to give someone a fresh start

    به کسی یک فرصت تازه دادن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد start

    1. noun beginning
      Synonyms:
      origin source onset commencement inception foundation birth opening dawn dawning initiation derivation outset kickoff first step alpha day one spring bow end takeoff inauguration jump-off embarkation setting out running start flying start square one start-off leaving exit countdown
      Antonyms:
      end finish conclusion ending stop death
    1. noun advantage
      Synonyms:
      edge lead break opportunity chance odds head start helping hand backing opening allowance introduction vantage handicap draw bulge sponsorship
      Antonyms:
      disadvantage
    1. noun flinch
      Synonyms:
      jump twitch turn spasm shock scare jar convulsion
    1. verb begin; come into existence
      Synonyms:
      begin commence arise originate initiate launch introduce establish create found institute open appear issue enter upon inaugurate engender activate incite arouse rouse spring set up pioneer embark get going get under way go ahead make a beginning come into being see light lay foundation set in motion take first step take the plunge hit the road light sally forth depart leave
      Antonyms:
      end stop finish conclude die complete
    1. verb flinch
      Synonyms:
      wince recoil shrink draw back startle twitch jerk jump dart shy blench quail blanch spring leap bounce bound bolt buck jump the gun squinch
      Antonyms:
      ignore

    Phrasal verbs

    start back

    آغاز به بازگشت کردن، مراجعت را شروع کردن

    start over

    دوباره آغاز کردن، تکرار کردن

    start up

    راه‌اندازی کردن، تأسیس کردن، شروع به کار کردن، ایجاد کردن، راه انداختن

    روشن کردن، به راه انداختن، استارت زدن، راه‌اندازی کردن

    to start with

    1- اول از همه، اولاً 2- در آغاز، در ابتدا 3- (موتور و غیره) روشن کردن

    Collocations

    get started

    آغاز کردن، شروع کردن

    start a family

    صاحب فرزند اول شدن، فرزند اول را به دنیا آوردن، بچه‌دار شدن (فرزند نخست)

    Idioms

    by fits and starts

    دارای دوران فعالیت شدید و سپس دوران آرامش

    (با) فعالیت شدید و منقطع

    for a start

    اولاً، قبل از همه‌چیز، به‌عنوان مقدمه

    start from scratch

    از هیچ شروع کردن

    start off on the right (or wrong) foot

    سنگ اول را درست (یا کج) گذاشتن، از آغاز درست (یا غلط) عمل کردن

    لغات هم‌خانواده start

    noun
    start, starter, restart
    verb - transitive
    start, restart

    سوال‌های رایج start

    گذشته‌ی ساده start چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده start در زبان انگلیسی started است.

    شکل سوم start چی میشه؟

    شکل سوم start در زبان انگلیسی started است.

    شکل جمع start چی میشه؟

    شکل جمع start در زبان انگلیسی starts است.

    وجه وصفی حال start چی میشه؟

    وجه وصفی حال start در زبان انگلیسی starting است.

    سوم‌شخص مفرد start چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد start در زبان انگلیسی starts است.

    ارجاع به لغت start

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «start» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/start

    لغات نزدیک start

    • - stars and bars
    • - stars and stripes
    • - start
    • - start (or go) with a bang
    • - start a car
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.