آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Die

    daɪ daɪ

    سوم‌شخص مفرد:

    dies

    وجه وصفی حال:

    dying

    شکل جمع:

    dice

    معنی die | جمله با die

    verb - intransitive A1

    درگذشتن، فوت کردن، از دنیا رفتن (انسان)، تلف شدن، سقط شدن (حیوان)، خشک شدن (گیاه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    The brave die only once, the cowardly a thousand times!

    آدم دلیر فقط یک بار می‌میرد - آدم ترسو هزار بار!

    he whose heart lives on love shall never die

    (حافظ) هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She died of grief.

    او از غصه مرد.

    Humans are born to die.

    بشر برای مردن زاده شده است.

    My mother died nine years ago.

    مادرم نه سال پیش فوت کرد.

    To die, to sleep no more!

    (شکسپیر) مردن و دیگر نخوابیدن!

    The secret died with her.

    آن راز با او به گور سپرده شد.

    Whosoever lives and believes in me shall never die.

    (عیسی) آنان که زنده‌اند و به من ایمان دارند هرگز دچار زوال نخواهند شد.

    He is dying of cancer.

    او دارد از سرطان می‌میرد.

    Some animals are in danger of dying out.

    برخی از حیوانات در خطر نابودی هستند.

    verb - intransitive

    از بین رفتن، نابود شدن، منسوخ شدن، فروکش کردن، خاموش شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    His smile died.

    لبخند او ناپدید شد.

    When I saw her, I died of shame!

    او را که دیدم از خجالت مردم!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    True love never dies.

    عشق واقعی هرگز از بین نمی‌رود.

    After the first snow, the flowers died.

    پس از برف اول گل‌ها از بین رفتند.

    The flames died.

    شعله‌ها فروکش کردند.

    The project died because of a lack of funds.

    به‌دلیل کمبود بودجه طرح از بین رفت.

    Old customs are dying.

    سنت‌های گذشته رو به زوال است.

    The wind died down at sunset.

    باد هنگام غروب فروکش کرد.

    She waited until the laughter had died down.

    او صبر کرد تا صدای خنده فروکش کند.

    verb - intransitive informal

    از کار افتادن، خاموش شدن، تمام شدن شارژ (گوشی، لپ‌تاپ و...)

    If you don't charge your laptop, it will eventually die.

    اگر لپ‌تاپ خود را شارژ نکنید، در نهایت از کار می‌افتد.

    My phone died in the middle of the important call.

    گوشی من وسط تماس مهم خاموش شد.

    noun countable

    قالب

    The manufacturer created a custom die to produce unique jewelry pieces.

    سازنده یک قالب سفارشی برای ساخت جواهرات منحصر‌به‌فرد درست کرد.

    The die was made of stainless steel.

    قالب از فولاد ضد زنگ ساخته شده بود.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی قدیمی تاس (نرد و غیره)

    die, تاس (نرد و غیره)

    The die landed on a six.

    تاس عدد شش را نشان داد.

    Can you pass me the die for the game?

    آیا می‌توانید تاس بازی را به من بدهید؟

    verb - intransitive

    به شکست ختم شدن

    The bill died in committee last week.

    این لایحه هفته‌ی گذشته در کمیسیون به شکست ختم شد.

    Our hopes were dashed when the bill died in committee.

    وقتی این لایحه در کمیته به شکست ختم شد، امیدهای ما بر باد رفت.

    verb - intransitive

    مردن (از شرمساری، خجالت، ترس و...)

    She nearly died of shame when she realized her mistake.

    وقتی متوجه اشتباهش شد، از شرم نزدیک بود بمیرد.

    They nearly died laughing at his terrible joke.

    آن‌ها بعداز شنیدن جوک افتضاح او، نزدیک بود از خنده بمیرند. (کنایه از شدت خنده)

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    When I saw my ex with someone new, I could've died.

    وقتی عشق سابقم را با فرد جدیدی دیدم، نزدیک بود از ناراحتی بمیرم.

    noun

    معماری ته‌ستون

    The die supports the weight of the entablature.

    ته‌ستون وزن بالاستون را تحمل می‌کند.

    The die adds stability to the overall structure of the column.

    ته‌ستون به ساختار کلی ستون ثبات می‌بخشد.

    noun

    مکانیک حدیده

    He carefully selected the correct die size.

    او با دقت اندازه‌ی حدیده‌ی مناسب را انتخاب کرد.

    The die was worn out from frequent use and needed to be replaced.

    حدیده به دلیل استفاده‌ی مکرر فرسوده شده بود و نیاز به تعویض داشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد die

    1. verb pass away; stop living
      Synonyms:
      pass away expire perish decease depart drop succumb finish croak kick the bucket give up the ghost drop off breathe one’s last cease to exist be no more rest in peace drown suffocate go way of all flesh be taken relinquish life conk
      Antonyms:
      live be born begin
    1. verb wither, dwindle
      Synonyms:
      weaken decline fade diminish wane fail dwindle decay deteriorate subside ebb recede lapse halt stop end vanish disappear wilt droop rot expire abate moderate ease off let up sink pass break down go bad lose power wear away fade away fade out melt away go downhill run down peter out run out run low degenerate dilapidate crumble fizzle out bate molder rankle retrograde slacken
      Antonyms:
      grow improve flourish develop

    Phrasal verbs

    die away (or die down)

    (در مورد صدا و شهرت و غیره) کم‌کم از بین رفتن یا ضعیف شدن، محو شدن

    die back (or die down)

    (گیاه) تا ریشه خشکیدن

    die off

    یکی یکی مردن، تا نفر آخر مردن

    die out

    نابود شدن، منقرض شدن، از بین رفتن، منسوخ شدن

    die down

    تحلیل رفتن، رو به نابودی رفتن، مردن

    Collocations

    die a natural death

    به مرگ طبیعی مردن

    die hard

    سخت‌جان بودن، تا دم آخر مبارزه یا مقاومت کردن، جان سختی کردن

    ride or die

    تا پای جان، تا پای مرگ، یار همیشگی

    die under torture

    زیر شکنجه مردن

    Idioms

    die game

    تا آخرین نفس جنگیدن، در حال نبرد دلیرانه مردن، جان خود را فدا کردن

    با شجاعت مردن، تا دم مرگ جنگیدن، مردانه جان دادن

    die in bed (or die in one's bed)

    در اثر پیری یا بیماری مردن

    die in harness

    مردن در زمان اشتغال به کار و فعالیت، پیش از بازنشستگی مردن

    die in one's boots (or die with one's boots on)

    در عین فعالیت و سلامتی مردن (مثلاً در حادثه یا جنگ)

    die laughing

    از خنده روده بر شدن

    Idioms بیشتر

    die on the vine

    (روی بته مردن مثل خیار و غیره) ناموفق شدن (به خاطر عدم همکاری یا کوشش و غیره)

    to die in one's bed

    به مرگ طبیعی مردن

    die with one's boots on

    بدون بیماری و بستری شدن مردن، حین کار یا نبرد مردن

    old habits die hard

    ترک عادت موجب مرض است

    never say die

    امید را از دست نده، امیدوار باش، آیه‌ی یأس نخوان

    ride or die

    تا پای جان، تا پای مرگ، یار همیشگی

    سوال‌های رایج die

    معنی die به فارسی چی میشه؟

    واژه "die" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد که می‌توان آن‌ها را در زمینه‌های مختلف بررسی کرد. این کلمه به طور کلی به معنای "مردن" یا "فوت کردن" است، اما معانی و کاربردهای دیگری نیز دارد که در اینجا به بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

    معنای اصلی: مرگ

    اولین و مهم‌ترین معنی "die" به مرگ مربوط می‌شود. این واژه به حالتی اشاره دارد که موجودی زنده دیگر نمی‌تواند به زندگی ادامه دهد. این مفهوم نه تنها در مورد انسان‌ها بلکه در مورد حیوانات و گیاهان نیز صدق می‌کند. مرگ یکی از موضوعات مهم در ادبیات، فلسفه و حتی علم است و در بسیاری از فرهنگ‌ها، مراسم و آداب خاصی برای آن وجود دارد.

    کاربرد مجازی

    "Die" همچنین می‌تواند به صورت مجازی استفاده شود. به عنوان مثال، در جملاتی مانند "I could die of laughter" (من از خنده می‌میرم) به معنای شدت احساسات و هیجانات است. این نوع کاربرد نشان‌دهنده‌ی قدرت بیان در زبان انگلیسی است و به مخاطب احساسات عمیق‌تری را منتقل می‌کند.

    در زبان عامیانه

    در زبان محاوره‌ای، "die" ممکن است به صورت غیررسمی و در متن‌های طنزآمیز و سرگرم‌کننده به کار رود. به عنوان مثال، جملاتی مانند "I’m dying to know" به معنای اشتیاق شدید برای دانستن چیزی است. این نوع بیان‌ها نشان‌دهنده‌ی تنوع و خلاقیت در استفاده از زبان است.

    اصطلاحات مرتبط

    واژه "die" در اصطلاحات مختلف نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، "die hard" به معنای فردی است که به شدت بر عقاید خود پایبند است یا در مقابل تغییرات مقاومت می‌کند. همچنین، "die off" به معنای از بین رفتن تدریجی یک جمعیت یا گونه است.

    بازی‌های رومیزی و دایره‌ها

    در زمینه بازی‌ها، "die" به معنای تاس (در زبان انگلیسی به صورت جمع "dice" است) به کار می‌رود. تاس وسیله‌ای است که برای تصادفی کردن نتایج در بازی‌ها استفاده می‌شود و معمولاً شش وجه دارد. این کاربرد نشان‌دهنده‌ی جنبه‌های تفریحی و اجتماعی زبان است.

    نکات جالب

    - تاریخچه: واژه "die" در زبان آلمانی و زبان‌های هندو-اروپایی ریشه دارد و به معنای "پیش آمدن" یا "اتفاق افتادن" نیز استفاده می‌شده است.

    - تفاوت‌های زبانی: در زبان‌های مختلف، معانی و کاربردهای این واژه ممکن است متفاوت باشد و به فرهنگ‌های خاصی وابسته باشد.

    - شعر و ادبیات: در ادبیات، مرگ به عنوان موضوعی پر تکرار و عمیق مورد بررسی قرار می‌گیرد و نویسندگان و شاعران با استفاده از واژه "die" به ابراز احساسات و تفکرات خود می‌پردازند.

    شکل جمع die چی میشه؟

    شکل جمع die در زبان انگلیسی dice است.

    وجه وصفی حال die چی میشه؟

    وجه وصفی حال die در زبان انگلیسی dying است.

    سوم‌شخص مفرد die چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد die در زبان انگلیسی dies است.

    ارجاع به لغت die

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «die» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/die

    لغات نزدیک die

    • - didymous
    • - didynamous
    • - die
    • - die a natural death
    • - die aborning
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.