با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Molder

ˈmoʊldər ˈməʊldə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    molders

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive verb - transitive
(به‌طور معمول با: away) خاکستر شدن، پوسیدن و خاک شدن، خاک شدن، از هم پاشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He was moldering in his grave.
- او داشت در گور خود می‌پوسید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد molder

  1. verb To become or cause to become rotten or unsound
    Synonyms: decay, decompose, disintegrate, rot, break down, deteriorate, crumble, putrefy, spoil, taint, turn, moulder
  2. verb To crumble to dust; disintegrate.
    Synonyms: decay

ارجاع به لغت molder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «molder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/molder

لغات نزدیک molder

پیشنهاد بهبود معانی