آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ شهریور ۱۴۰۴

    Break Down

    ˈbreɪkˈdaʊn ˈbreɪkˈdaʊn

    گذشته‌ی ساده:

    broken down

    شکل سوم:

    broken down

    سوم‌شخص مفرد:

    breaks down

    وجه وصفی حال:

    breaking down

    معنی break down | جمله با break down

    phrasal verb B2

    از کار ایستادن، خراب شدن، از کار افتادن، نقص پیدا کردن

    The air conditioning broke down just when we needed it most.

    دستگاه تهویه درست زمانی که بیشترین نیاز را داشتیم خراب شد.

    The bus broke down in the middle of the highway, causing a big traffic jam.

    اتوبوس وسط بزرگ‌راه خراب شد و باعث ایجاد ترافیک سنگین شد.

    phrasal verb

    فروپاشی کردن، خراب شدن، به شکست انجامیدن، از هم پاشیدن، به بن‌بست رسیدن، از کار افتادن، به پایان رسیدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Their relationship broke down after years of constant arguing.

    رابطه‌شان پس‌از سال‌ها مشاجره‌ی مداوم از هم پاشید.

    The peace talks broke down due to lack of trust.

    مذاکرات صلح به‌دلیل نبود اعتماد، شکست خورد.

    phrasal verb

    زیر گریه زدن، گریه کردن، از هم پاشیدن (عاطفی)

    The stress was too much, and he broke down in front of his family.

    استرسش زیاد بود و او جلوی خانواده‌اش از هم پاشید.

    She almost broke down during her emotional speech.

    او تقریباً درطول سخنرانی احساسی‌اش به گریه افتاد.

    phrasal verb

    تخریب کردن، خراب کردن، شکستن، از جا کندن، ویران کردن

    They had to break down the locked gate to get inside.

    آن‌ها مجبور شدند دروازه قفل شده را با زور باز کنند تا وارد شوند.

    Protesters broke down the barriers to enter the building.

    معترضان برای ورود به ساختمان موانع را شکستند.

    phrasal verb

    به بخش‌های کوچکتر تقسیم کردن، بخش‌بندی کردن، خرد کردن، تجزیه کردن

    The project was broken down into manageable tasks.

    پروژه به وظایف قابل مدیریت بخش‌بندی شد.

    To understand the problem better, let’s break it down into smaller parts.

    برای درک بهتر مسئله، بیایید آن را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    سوال‌های رایج break down

    گذشته‌ی ساده break down چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده break down در زبان انگلیسی broken down است.

    شکل سوم break down چی میشه؟

    شکل سوم break down در زبان انگلیسی broken down است.

    وجه وصفی حال break down چی میشه؟

    وجه وصفی حال break down در زبان انگلیسی breaking down است.

    سوم‌شخص مفرد break down چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد break down در زبان انگلیسی breaks down است.

    ارجاع به لغت break down

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «break down» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/break-down

    لغات نزدیک break down

    • - break dancing
    • - break diplomatic relations
    • - break down
    • - break even
    • - break faith
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.