فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Critically

ˈkrɪt̬ɪkli ˈkrɪtɪkli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb B2
    به‌طور حاد، به‌شدت، شدیداً، بسیار بد
    • - They were both critically injured in the accident.
    • - هر دوی آن‌ها در تصادف به‌شدت زخمی شدند.
    • - The patient was critically ill.
    • - مریض شدیداً بیمار بود.
    • - The patient's condition is critically unstable.
    • - وضعیت بیمار به‌شدت ناپایدار است.
  • adverb
    منتقدانه، از روی انتقاد، با لحن یا نگاه انتقادی، نکوهشگرانه
    • - She looked at him critically but said nothing.
    • - با نگاهی انتقادی به او نگریست اما چیزی نگفت.
    • - to think critically
    • - منتقدانه اندیشیدن
  • adverb
    از نگاه منتقدان (به گونه‌ای که نشان‌دهنده‌ی تأیید کسانی باشد که کارشان داوری کتاب و فیلم و اثر هنری و غیره است)
    • - a critically acclaimed novel
    • - رمان تحسین‌شده‌ی منتقدان
    • - a critically acclaimed TV series
    • - مجموعه‌ی تلویزیونی مورد تحسین منتقدان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد critically

  1. adverb In a critical manner
    Antonyms: uncritically

لغات هم‌خانواده critically

ارجاع به لغت critically

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «critically» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/critically

لغات نزدیک critically

پیشنهاد بهبود معانی