آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Critical

    ˈkrɪtɪkl ˈkrɪtɪkl

    صفت تفضیلی:

    more critical

    صفت عالی:

    most critical

    معنی critical | جمله با critical

    adjective B2

    انتقادی، نکوهشی، منتقدانه، نقادانه، عیب‌جویانه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    He was very critical of the way you behaved.

    او از طرز رفتار تو خیلی انتقاد کرد.

    The professor wrote a critical review of the student's thesis.

    استاد نقدی عیب‌جویانه از پایان‌نامه‌ی دانشجو نوشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a critical study of Sa'di's works

    مطالعه‌ی منتقدانه‌ی آثار سعدی

    critical angle

    زاویه‌ی حد

    adjective B2

    حیاتی، اساسی، مهم، کلیدی، ضروری، تعیین‌کننده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Access to accurate data is critical for making informed decisions.

    دسترسی به داده‌های دقیق برای اتخاذ تصمیمات آگاهانه ضروری است.

    The team's performance in the first half was critical to their overall victory.

    عملکرد تیم در نیمه‌ی اول برای پیروزی کلی آن‌ها کلیدی بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the most critical moment in her life

    حیاتی‌ترین لحظه‌ی عمرش

    critical value

    ارزش سرگشتی، مقدار شاخص

    adjective B2

    حاد، بحرانی، شدید، خطرناک، وخیم، مرگ‌بار (بیماری، آسیب)

    Her illness is critical.

    بیماری او وخیم است.

    He suffered a critical injury during the accident and was rushed to the emergency room.

    او درحین تصادف آسیب شدیدی دید و فوراً به بخش اورژانس منتقل شد.

    adjective

    انگلیسی بریتانیایی وخیم، بحرانی (بیمار)

    His injuries are so severe that he remains in critical condition.

    آسیب‌های او آن‌قدر شدید است که در وضعیت بحرانی باقی مانده است.

    The patient is in critical condition, and doctors are doing everything they can to save him.

    بیمار در وضعیت وخیم قرار دارد و پزشکان تمام تلاش خود را برای نجات او انجام می‌دهند.

    adjective

    خطرناک، جدی، اضطراری، شدید، بحرانی

    The company is facing a critical financial situation and may go bankrupt.

    شرکت با وضعیت مالی بحرانی روبه‌رو است و ممکن است ورشکست شود.

    The air quality has reached a critical level due to the pollution.

    کیفیت هوا به‌دلیل آلودگی به سطح وضعیت اضطراری رسیده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a critical situation in international relations

    وضعیت نگران‌کننده در روابط بین‌المللی

    a critical shortage of fuel

    کمبود شدید سوخت

    critical damping

    میرایی بحرانی

    critical mass

    جرم بحرانی (واگردان)

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد critical

    1. adjective fault-finding, detracting
      Synonyms:
      demanding cynical sharp severe cutting disapproving sarcastic condemning censorious belittling derogatory disparaging captious carping satirical exacting analytical discriminating diagnostic reproachful censuring fault-finding nagging lowering humbling biting penetrating trenchant detracting scolding overcritical particular fussy finicky caviling niggling hairsplitting nit-picking cavillous choleric calumniatory withering exceptive hypercritical
      Antonyms:
      praising complimentary laudatory
    1. adjective urgently important
      Synonyms:
      urgent vital serious important grave significant crucial acute pressing desperate dangerous risky hazardous perilous momentous weighty decisive consequential integral strategic pivotal high-priority determinative all-important conclusive dire precarious exceptive hairy deciding climacteric
      Antonyms:
      unimportant trivial uncritical
    1. adjective inclined to adverse criticism
      Synonyms:
      captious carping censorious faultfinding hypercritical caviling disapproving cynical sarcastic judgmental decisive exacting fussy severe inclined to judge with severity derogatory withering acute calumniatory demanding satirical hairsplitting quibbling climacteric nitpicking crucial nagging scolding dangerous condemning censuring dire reproachful disparaging discriminating exact sharp cutting biting fastidious finicky picky momentous pivotal overcritical precarious pressing euhemeristic serious significant strategic urgent zoilean judgemental monographic scholiastic
      Antonyms:
      praising flattering uncritical laudatory encouraging complimentary
    1. adjective dangerous
      Synonyms:
      perilous risky hazardous
      Antonyms:
      noncritical uncritical

    Collocations

    receive critical acclaim

    مورد تحسین منتقدان قرار گرفتن

    highly critical

    بسیار منتقد/انتقادی

    sharply critical

    به شدت منتقد/انتقادی

    critical analysis

    تحلیل انتقادی، بررسی موشکافانه

    لغات هم‌خانواده critical

    noun
    critic, criticism
    adjective
    critical
    verb - intransitive
    criticize
    adverb
    critically

    سوال‌های رایج critical

    صفت تفضیلی critical چی میشه؟

    صفت تفضیلی critical در زبان انگلیسی more critical است.

    صفت عالی critical چی میشه؟

    صفت عالی critical در زبان انگلیسی most critical است.

    ارجاع به لغت critical

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «critical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/critical

    لغات نزدیک critical

    • - criterion
    • - critic
    • - critical
    • - critical analysis
    • - critical angle
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.