امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pressing

ˈpresɪŋ ˈpresɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pressed
  • شکل سوم:

    pressed
  • سوم‌شخص مفرد:

    presses
  • شکل جمع:

    pressings
  • صفت تفضیلی:

    more pressing
  • صفت عالی:

    most pressing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
فشار، فشارآور، مبرم، مصر، عاجل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the pressing demands of this job
- الزامات فوری و فوتی این شغل
- pressing need
- نیاز مبرم
- a pressing invitation
- دعوت از روی اصرار
- It requires only the pressing of a button.
- فقط احتیاج به فشردن یک دکمه دارد.
- a pressing of phonograph records
- یک دسته صفحه‌ی گرامافون (پرس‌شده)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pressing

  1. adjective important; urgent
    Synonyms:
    acute burning claiming clamant clamorous compelling constraining critical crucial crying demanding dire distressing exacting exigent forcing heat-on high-priority hurry-up immediate imperative importunate insistent instant life-and-death obliging requiring serious vital
    Antonyms:
    insignificant trivial unimportant

لغات هم‌خانواده pressing

ارجاع به لغت pressing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pressing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pressing

لغات نزدیک pressing

پیشنهاد بهبود معانی