صفت تفضیلی:
more insignificantصفت عالی:
most insignificantناچیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an insignificant protest
اعتراض بیمعنی
The company's losses were insignificant.
زیانهای شرکت ناچیز بودند.
An insignificant-looking man who turned out to be our group leader.
مرد بهظاهر دونپایهای که بعد معلوم شد رهبر گروه ما است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «insignificant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insignificant