امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Minute

ˈmɪnət maɪˈnuːt ˈmɪnət maɪˈnjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    minutes
  • صفت تفضیلی:

    more minute
  • صفت عالی:

    most minute

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun A1
دقیقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- ten minutes after eleven
- ده دقیقه پس از یازده
- The airplane will arrive in thirty minutes.
- هواپیما سی دقیقه‌ی دیگر می‌رسد.
noun
(در برخی سنجه‌ها و در اندازه گیری قوس‌ها و غیره) یک شصتم، یک شصتم درجه‌ی قوس
noun
مسافت پیموده شده در یک دقیقه
- five minutes from downtown
- پنج دقیقه راه از مرکز شهر
- He minuted the speed of the train.
- او سرعت قطار را بر حسب دقیقه حساب کرد.
noun
دم، آن، لحظه
- those fleeting minutes of our youth
- آن چند دم زودگذر جوانی ما
- Wait a minute!
- لحظه‌ای صبر کن!
- I came the minute I heard the news.
- به مجردی که خبر را شنیدم آمدم.
noun
پیش‌نویس، مسوده، یادداشت، (به‌صورت جمع) گزارش وقایع، خلاصه مذاکرات
- Please read the minutes of last December's meeting.
- لطفاً صورت جلسه‌ی گردهمایی دسامبر گذشته را بخوانید.
- The governor forwarded his minute expressing alarm.
- فرماندار یادداشت حاکی از نگرانی خود را فرستاد.
- He presented his views in a brief minute.
- او نظریات خود را در یادداشت مختصری ارائه داد.
adjective
بسیار خرد، ریز، جزئی، کوچک، کم اهمیت، ناچیز
- They interfere in the minutest aspects of an individual's life.
- آن‌ها در جزئی‌ترین جنبه‌های زندگی افراد دخالت می‌کنند.
- a minute improvement
- پیشرفت بسیار کم
adjective
موشکافانه، ریزبینانه، دقیق
- a minute scientific examination
- بررسی دقیق علمی
- The land is cultivated with minute care.
- زمین با توجه بسیار زیاد کشت می‌شود.
adjective
بسیار خرد، ریز، جزئی، کوچک، کم‌اهمیت
- all the minute happenings in that house
- همه‌ی رویدادهای کم‌اهمیت در آن خانه
- minute particles of dust
- ذرات بسیار ریز گرد و خاک
verb - transitive
خلاصه ساختن، صورت جلسه نوشتن، پیش‌نویس کردن
- His job is to minute the negotiations.
- کار او تهیه‌کردن خلاصه‌ی مذاکرات است.
- Who is taking the minutes?
- چه کسی از مذاکرات یادداشت برمی‌دارد؟ چه کسی صورت‌جلسه را تهیه می‌کند؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد minute

  1. adjective very small
    Synonyms:
    atomic diminutive exact exiguous fine inconsiderable infinitesimal insignificant invisible little microbic microscopic miniature minim minimal minuscule molecular peewee piddling precise puny slender teeny-weeny tiny wee
    Antonyms:
    big giant gigantic huge large mighty
  1. adjective unimportant
    Synonyms:
    immaterial inconsiderable insignificant light little minor negligible nonessential paltry petty picayune piddling puny slight small trifling trivial
    Antonyms:
    consequential considerable important substantial
  1. adjective exact, precise
    Synonyms:
    blow-by-blow careful circumstantial clocklike close critical detailed elaborate exhaustive full itemized meticulous painstaking particular particularized punctilious scrupulous specialized thorough
    Antonyms:
    imprecise inexact rough
  1. noun brief time period
    Synonyms:
    bat of an eye breath breathing crack flash instant jiffy min mo moment nothing flat sec second shake short time sixtieth of hour sixty seconds split second twinkling

Collocations

  • the minute (that)

    (در) لحظه‌ای که، (در) دقیقه‌ای که، به مجردی که

Idioms

  • up to the minute

    تا آخرین لحظه، تا همین دقیقه، آخرین مد

ارجاع به لغت minute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «minute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/minute

لغات نزدیک minute

پیشنهاد بهبود معانی