با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Diminutive

dəˈmɪnjətɪv dəˈmɪnjətɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
مصغر، خرد، کوچک، حقیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Her diminutive figure made everybody laugh.
- اندام ریزه‌پیزه‌ی او همه را به خنده در می‌آورد.
- a diminutive suffix
- پسوند تصغیری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diminutive

  1. adjective tiny, petite
    Synonyms: bantam, bitsy, bitty, button, Lilliputian, little, midget, mini, miniature, minute, peewee, pint-sized, pocket, pocket-sized, small, teensy, teensy-weensy, teeny, teeny-weeny, undersize, wee, weeny
    Antonyms: big, huge, large, tall

ارجاع به لغت diminutive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diminutive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diminutive

لغات نزدیک diminutive

پیشنهاد بهبود معانی