صفت تفضیلی:
largerصفت عالی:
largestوسیع، پهن، درشت، لبریز، سترگ، بزرگ، سرتاسر، پهناور، جامع، کامل، کلان، عمده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
There was unrest in the country at large.
سرتاسر کشور دستخوش آشوب بود.
Texas is a large state.
تگزاس ایالت پهناوری است.
to talk large
حرفهای گندهگنده زدن
a congressman at large
نمایندهی کل ایالت
to write large
درشت نوشتن
large talk
حرفهای گندهگنده
a commander with large powers
یک فرمانده با اختیارات زیاد
to have large views on a subject
دربارهی مطلبی اندیشههای گسترده داشتن
a large building
ساختمان بزرگ
a large employer
کارفرمای بزرگ
the largest supplier of oil products in the world
عمدهترین عرضهکنندهی فراوردههای نفتی در جهان
a large number
شمار زیاد، تعداد کثیر
the largest square in the city
وسیعترین میدان شهر
a large appetite
اشتهای زیاد
a large family
خانوادهی بزرگ
جادار، بسیط، هنگفت، حجیم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She inherited a large fortune.
او ثروت هنگفتی به ارث برد.
a large sum (of money)
مبلغ هنگفت
a large room
اتاق بزرگ (جادار)
a large person
آدم هیکلدار
غلوآمیز، خودنمایانه، پر فیس و افاده
(کشتی رانی) باد مساعد، شرطه
We are shipwrecked; blow, oh large wind, blow!
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز!
به طور خودنمایانه، به طور درشت
به طور کلی، غالبا، در کل
ناگهان، غفلتاً، واقعاً خودش
(درمورد مجرمین یا حیوانات خطرناک) تحت تعقیب، آزاد، دستگیرنشده
رویهمرفته، بهطور کلی، در کل، در مجموع
خارقالعاده، ابر روال، فوقالعاده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «large» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/large