گذشتهی ساده:
enlargedشکل سوم:
enlargedسومشخص مفرد:
enlargesوجه وصفی حال:
enlargingبزرگ کردن، باتفصیل شرح دادن، توسعه دادن، وسیع کردن، بسط دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to enlarge a photograph
عکس را بزرگ کردن
An embryo enlarges gradually.
رویان بهتدریج بزرگ میشود.
She succeeded in enlarging her fortune.
او موفق به زیاد کردن دارایی خود شد.
Such experiences enlarge your point of view.
چنین تجربیاتی بینش شما را بیشتر میکند.
These gentlemen will enlarge upon what I said.
این آقایان دربارهی آنچه گفتم توضیح بیشتری خواهند داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enlarge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enlarge