با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Enlarge

ɪnˈlɑːrdʒ ɪnˈlɑːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    enlarged
  • شکل سوم:

    enlarged
  • سوم‌شخص مفرد:

    enlarges
  • وجه وصفی حال:

    enlarging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb
بزرگ کردن، باتفصیل شرح دادن، توسعه دادن، وسیع کردن، بسط دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to enlarge a photograph
- عکس را بزرگ کردن
- An embryo enlarges gradually.
- رویان به‌تدریج بزرگ می‌شود.
- She succeeded in enlarging her fortune.
- او موفق به زیاد کردن دارایی خود شد.
- Such experiences enlarge your point of view.
- چنین تجربیاتی بینش شما را بیشتر می‌کند.
- These gentlemen will enlarge upon what I said.
- این آقایان درباره‌ی آنچه گفتم توضیح بیشتری خواهند داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enlarge

  1. verb make or grow bigger; increase
    Synonyms: add to, aggrandize, amplify, augment, beef up, blow up, boost, broaden, build, bulk, develop, diffuse, dilate, distend, elaborate, elongate, embroider, exaggerate, expand, expatiate, extend, give details, grow, grow larger, heighten, inflate, jack up, jazz up, lengthen, magnify, make larger, mount, multiply, pad, pyramid, rise, slap on, snowball, spread, stretch, swell, upsurge, wax, widen
    Antonyms: abridge, compress, condense, curtail, decrease, diminish, lessen, lower, reduce, shrink

لغات هم‌خانواده enlarge

ارجاع به لغت enlarge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enlarge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enlarge

لغات نزدیک enlarge

پیشنهاد بهبود معانی