گذشتهی ساده:
curtailedشکل سوم:
curtailedسومشخص مفرد:
curtailsوجه وصفی حال:
curtailingکوتاه کردن، مختصر نمودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Illness caused him to curtail his stay.
بیماری موجب شد که از مدت اقامت خود بکاهد.
the curtailment of liberty
محدودیت آزادی
the curtailment of expenditures
کاهش هزینهها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «curtail» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/curtail