با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Curtail

kərˈteɪl kɜːˈteɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    curtailed
  • شکل سوم:

    curtailed
  • سوم‌شخص مفرد:

    curtails
  • وجه وصفی حال:

    curtailing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
کوتاه کردن، مختصر نمودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Illness caused him to curtail his stay.
- بیماری موجب شد که از مدت اقامت خود بکاهد.
- the curtailment of liberty
- محدودیت آزادی
- the curtailment of expenditures
- کاهش هزینه‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد curtail

  1. verb cut short; abridge
    Synonyms: abbreviate, boil down, chop, clip, contract, cramp, cut, cut back, decrease, diminish, dock, downsize, get to meat, halt, lessen, lop, minify, pare down, put in nutshell, reduce, retrench, roll back, shorten, slash, trim, truncate
    Antonyms: extend, increase, lengthen, prolong

ارجاع به لغت curtail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «curtail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/curtail

لغات نزدیک curtail

پیشنهاد بهبود معانی