امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Shorten

ˈʃɔːrtn ˈʃɔːtn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shortened
  • شکل سوم:

    shortened
  • سوم‌شخص مفرد:

    shortens
  • وجه وصفی حال:

    shortening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1
کوتاه کردن، مختصر کردن، کاستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- In the fall, the day's begin to shorten.
- در پاییز روزها به‌تدریج کوتاه‌تر می‌شود.
- My trousers must be shortened by two centimeters.
- شلوارم باید دو سانتیمتر کوتاه بشود.
- Smoking shortens life.
- سیگار‌کشیدن عمر را کوتاه می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shorten

  1. verb diminish, decrease
    Synonyms:
    abbreviate abridge blue pencil bob boil down chop clip compress condense contract curtail cut cut back cut down cut to the bone dock edit elide excerpt lessen lop make a long story short minimize put in a nutshell reduce retrench shrink slash snip trim
    Antonyms:
    amplify elongate enlarge grow increase lengthen

لغات هم‌خانواده shorten

  • verb - transitive
    shorten, short

ارجاع به لغت shorten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shorten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shorten

لغات نزدیک shorten

پیشنهاد بهبود معانی