فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Condense

kənˈdens kənˈdens

گذشته‌ی ساده:

condensed

شکل سوم:

condensed

سوم‌شخص مفرد:

condenses

وجه وصفی حال:

condensing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

خلاصه کردن، کوتاه کردن، تلخیص کردن، فشرده کردن (نوشته و سخنرانی و غیره)

to condense a novel into a few pages

رمانی را در چند صفحه خلاصه کردن

The speaker had to condense his speech in order to deliver it within the allotted time.

سخنران باید سخنان خود را فشرده می‌کرد تا در زمان تعیین‌شده آن را بیان کند.

verb - intransitive verb - transitive

غلیظ کردن، تغلیظ کردن، غلیظ شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The chef decided to condense the soup.

سرآشپز تصمیم گرفت سوپ را تغلیظ کند.

To make the sauce more flavorful, I had to condense it.

برای خوش‌طعم شدن سس، مجبور شدم آن را غلیظ کنم.

verb - intransitive verb - transitive

فیزیک متراکم کردن، چگالیدن، مایع کردن (گازها)، متمرکز کردن (نور)، متراکم شدن، مایع شدن (گازها)، متمرکز شدن (نور)

Steam can condense into water.

بخار آب می‌تواند متراکم و تبدیل به آب شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد condense

  1. verb abridge
    Synonyms:
    shorten reduce cut abbreviate summarize compress contract curtail trim edit digest boil down sum snip telescope compact epitomize précis summate concentrate encapsulate cut down shrink coagulate thicken solidify press together blue pencil inventory precipitate synopsize put in a nutshell chop decoct constrict
    Antonyms:
    enlarge expand lengthen

ارجاع به لغت condense

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «condense» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/condense

لغات نزدیک condense

پیشنهاد بهبود معانی