گذشتهی ساده:
condensedشکل سوم:
condensedسومشخص مفرد:
condensesوجه وصفی حال:
condensingخلاصه کردن، کوتاه کردن، تلخیص کردن، فشرده کردن (نوشته و سخنرانی و غیره)
to condense a novel into a few pages
رمانی را در چند صفحه خلاصه کردن
The speaker had to condense his speech in order to deliver it within the allotted time.
سخنران باید سخنان خود را فشرده میکرد تا در زمان تعیینشده آن را بیان کند.
غلیظ کردن، تغلیظ کردن، غلیظ شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The chef decided to condense the soup.
سرآشپز تصمیم گرفت سوپ را تغلیظ کند.
To make the sauce more flavorful, I had to condense it.
برای خوشطعم شدن سس، مجبور شدم آن را غلیظ کنم.
فیزیک متراکم کردن، چگالیدن، مایع کردن (گازها)، متمرکز کردن (نور)، متراکم شدن، مایع شدن (گازها)، متمرکز شدن (نور)
Steam can condense into water.
بخار آب میتواند متراکم و تبدیل به آب شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «condense» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/condense