با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Condense

kənˈdens kənˈdens
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    condensed
  • شکل سوم:

    condensed
  • سوم‌شخص مفرد:

    condenses
  • وجه وصفی حال:

    condensing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
خلاصه کردن، کوتاه کردن، تلخیص کردن، فشرده کردن (نوشته و سخنرانی و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to condense a novel into a few pages
- رمانی را در چند صفحه خلاصه کردن
- The speaker had to condense his speech in order to deliver it within the allotted time.
- سخنران باید سخنان خود را فشرده می‌کرد تا در زمان تعیین‌شده آن را بیان کند.
verb - intransitive verb - transitive
غلیظ کردن، تغلیظ کردن، غلیظ شدن
- The chef decided to condense the soup.
- سرآشپز تصمیم گرفت سوپ را تغلیظ کند.
- To make the sauce more flavorful, I had to condense it.
- برای خوش‌طعم شدن سس، مجبور شدم آن را غلیظ کنم.
verb - intransitive verb - transitive
فیزیک متراکم کردن، چگالیدن، مایع کردن (گازها)، متمرکز کردن (نور)، متراکم شدن، مایع شدن (گازها)، متمرکز شدن (نور)
- Steam can condense into water.
- بخار آب می‌تواند متراکم و تبدیل به آب شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد condense

  1. verb abridge
    Synonyms: abbreviate, blue pencil, boil down, chop, coagulate, compact, compress, concentrate, constrict, contract, curtail, cut, cut down, decoct, densen, digest, edit, encapsulate, epitomize, inventory, precipitate, précis, press together, put in a nutshell, reduce, shorten, shrink, snip, solidify, sum, summarize, summate, synopsize, telescope, thicken, trim
    Antonyms: enlarge, expand, lengthen

ارجاع به لغت condense

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «condense» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/condense

لغات نزدیک condense

پیشنهاد بهبود معانی