زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Pushy

ˈpʊʃi ˈpʊʃi

صفت تفضیلی:

pushier

صفت عالی:

pushiest

معنی pushy | جمله با pushy

adjective C2

سمج، زورگو، گستاخ، تحمیل‌کننده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

I left the store because the staff were too pushy and wouldn’t leave me alone.

از فروشگاه بیرون آمدم چون کارکنان بیش از حد تحمیل‌گر بودند و نمی‌گذاشتند راحت باشم.

The pushy parent kept pressuring the teacher to give her child a better grade.

آن والد سمج مدام به معلم فشار می‌آورد تا نمره‌ی بهتری به فرزندش بدهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pushy

  1. adjective aggressive, offensive
    Synonyms:
    forceful assertive ambitious pushing pushful self-assertive bold militant offensive loud obnoxious brash officious obtrusive presumptuous bumptious
    Antonyms:
    quiet shy modest unassuming

لغات هم‌خانواده pushy

سوال‌های رایج pushy

صفت تفضیلی pushy چی میشه؟

صفت تفضیلی pushy در زبان انگلیسی pushier است.

صفت عالی pushy چی میشه؟

صفت عالی pushy در زبان انگلیسی pushiest است.

ارجاع به لغت pushy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pushy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pushy

لغات نزدیک pushy

پیشنهاد بهبود معانی