امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pushy

ˈpʊʃi ˈpʊʃi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    pushier
  • صفت عالی:

    pushiest

معنی

adjective C2
بازور، تحمیل‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pushy

  1. adjective aggressive, offensive
    Synonyms:
    ambitious assertive bold brash bumptious forceful loud militant obnoxious obtrusive officious presumptuous pushful pushing self-assertive
    Antonyms:
    modest quiet shy unassuming

لغات هم‌خانواده pushy

  • verb - transitive
    push

ارجاع به لغت pushy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pushy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pushy

لغات نزدیک pushy

پیشنهاد بهبود معانی