نزدیک، تقریباً (در مورد سن)
He's pushing sixty but still travels the world.
نزدیک شصت سالگی است اما هنوز به دور دنیا سفر میکند.
Even though he's pushing seventy, he's as active as ever.
با وجود اینکه تقریباً هفتاد ساله است، مثل همیشه فعال است.
جسور، دلیر (شخص و غیره)، جسورانه، دلیرانه (رفتار و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She has a pushing spirit that drives her to pursue her goals
او روحیهای جسور دارد که او را به سمت اهدافش سوق میدهد.
The team's pushing approach revolutionized the market.
رویکرد جسورانهی تیم بازار را متحول کرد.
پررو، سمج
The pushing salesman's aggressive tactics turned potential customers away.
تاکتیکهای تهاجمی فروشندهی پررو، مشتریان بالقوه را دور کرد.
It's hard to enjoy our backyard when we have such a pushing neighbor.
سخت است که از حیاط خلوت خود لذت ببریم، وقتی که چنین همسایهی سمجی داریم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pushing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pushing