امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pusher

ˈpʊʃər ˈpʊʃə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
زوردهنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pusher

  1. noun Intruder
    Synonyms: pest, meddler, shover, thruster, interrupter, double-prop, multi-prop, single-prop, twin-prop
  2. noun A seller of drugs
    Synonyms: dealer, peddler, black-market salesman, dope peddler, drug peddler, connection, drug-dealer, drug trafficker
  3. noun A small vehicle with four wheels in which a baby or child is pushed around
    Synonyms: baby-buggy, baby-carriage, carriage, perambulator, pram, stroller, go-cart, pushchair
  4. noun A sandal attached to the foot by a thong over the toes
    Synonyms: zori

لغات هم‌خانواده pusher

ارجاع به لغت pusher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pusher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pusher

لغات نزدیک pusher

پیشنهاد بهبود معانی