آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Push

pʊʃ pʊʃ

گذشته‌ی ساده:

pushed

شکل سوم:

pushed

سوم‌شخص مفرد:

pushes

وجه وصفی حال:

pushing

شکل جمع:

pushes

معنی push | جمله با push

verb - transitive verb - intransitive A2

نشاندن، فشار دادن، چیزی را زور دادن، با زور جلو بردن، هل دادن، یورش بردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

We pushed our way through the people.

با هل دادن از میان مردم رد شدیم.

She is pushing sixty years of age.

او قریب به شصت سال دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Our troops pushed into the city.

قشون ما وارد شهر شد.

The strike has pushed the price of foodstuffs up.

اعتصاب بهای مواد غذایی را بالا برده است.

the baby's head is out; push harder!

محکم‌تر زور بزن؛ سر بچه بیرون است!

to push a baby carriage

کالسکه‌ی بچه را هل دادن

He is pushing for his son's candidacy.

او برای نامزدی پسرش تلاش می‌کند.

to be pushed for time

از نظر زمان در مضیقه بودن

Don't push me; I will act at the proper moment.

به من فشار نیاور؛ هر وقت مناسب باشد اقدام خواهم کرد.

She pushed me into committing this crime.

او مرا به ارتکاب این جنایت واداشت.

They pushed Hassan to become a doctor.

حسن را تشویق کردند که دکتر بشود.

Bulldozers pushed the snow aside.

بولدوزرها برف را کنار زدند.

If you push the button, the bell will ring.

اگر دکمه را فشار بدهی زنگ به صدا در می‌آید.

The police pushed the people back.

پلیس مردم را عقب زد.

I pushed back his chair.

صندلی او را به عقب هل دادم.

They pushed him off the balcony.

او را از بالکن هل دادند.

to push a door open

با زور در را باز کردن

noun countable

زور، فشار، هل، تنه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

the company's push to lower the price of its products

تلاش شرکت برای پایین‌آوردن قیمت فرآورده‌های آن

On the eastern front, the winter push had finally begun.

در جبهه‌ی شرق حمله‌ی زمستانی بالأخره شروع شده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Please, give my car a push.

لطفاً ماشین مرا هل بدهید.

the push of a button

فشار به دکمه

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد push

  1. noun physical force
    Antonyms:
  1. verb thrust, press with force
    Antonyms:
  1. verb incite, urge
  1. verb advertise, promote
    Antonyms:

Phrasal verbs

push down (or up)

1- به پایین (یا بالا) فشار دادن 2- (قیمت را) بالا یا پایین بردن

push into

جلو رفتن، پیشرفت کردن

push off

عزیمت کردن، رهسپار شدن، رفتن

push on

(به پیشرفت) ادامه دادن، پیگیری کردن

رهسپار شدن، رفتن، ادامه مسیر را رفتن

Collocations

push one's way (through something)

(با هل دادن از میان چیزی) رد شدن

Idioms

push comes to shove

(عامیانه - معمولا با: if یا when) بحران، سختی

push the boat out

(به‌ویژه در مهمانی و جشن) ریخت‌وپاش کردن، پول زیادی خرج کردن، بریزوبپاش کردن، ولخرجی کردن

لغات هم‌خانواده push

  • verb - transitive
    push

سوال‌های رایج push

گذشته‌ی ساده push چی میشه؟

گذشته‌ی ساده push در زبان انگلیسی pushed است.

شکل سوم push چی میشه؟

شکل سوم push در زبان انگلیسی pushed است.

شکل جمع push چی میشه؟

شکل جمع push در زبان انگلیسی pushes است.

وجه وصفی حال push چی میشه؟

وجه وصفی حال push در زبان انگلیسی pushing است.

سوم‌شخص مفرد push چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد push در زبان انگلیسی pushes است.

ارجاع به لغت push

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «push» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/push

لغات نزدیک push

پیشنهاد بهبود معانی