گذشتهی ساده:
weightedشکل سوم:
weightedسومشخص مفرد:
weightsوجه وصفی حال:
weightingشکل جمع:
weightsوزن، سنگینی، سنگ وزنه، وزنه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
the weight of a stone
وزن یک سنگ
net weight
وزن خالص
gross weight
وزن ناخالص
the weights of a scale
وزنههای ترازو
weight lifting
وزنهبرداری
... it's a heavy weight to carry on one's shoulder
... بار گرانیست کشیدن به دوش
You should not lift heavy weights.
شما نباید بار سنگین بلند کنید.
the weight of responsibility
بار مسئولیت
a matter of great weight
یک مطلب بسیار مهم
the relative weight of various emotions
اهمیت نسبی احساسات مختلف
Their decisions always carried weight.
تصمیمهای آنان همیشه از اهمیت برخوردار بود.
weights and measures
اوزان و مقیاسات
flyweight
مگس وزن
middleweight
میان وزن
featherweight
پر وزن
heavyweight
سنگین وزن
weight function
تابع وزن
We sell apples by weight.
سیبها را بر حسب وزن (کیلویی) میفروشیم.
برحسب وزن، کیلویی
مهم بودن، اهمیت داشتن، دارای نفوذ بودن
وزن زیاد کردن، چاق شدن
وزن کم کردن، لاغر شدن
چاق (لاغر)، دارای وزن اضافی (کم)
مهم بودن، نفوذ داشتن، خر (کسی) رفتن
سهم خود را انجام دادن، به سهم خود کارکردن
اعمال نفوذ کردن، از قدرت خود سوء استفاده کردن
از نفوذ و قدرت خود سوءاستفاده کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «weight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weight