گذشتهی ساده:
weightedشکل سوم:
weightedسومشخص مفرد:
weightsوجه وصفی حال:
weightingشکل جمع:
weightsوزن، سنگینی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
This suitcase exceeds the allowed weight for cabin baggage.
این چمدان از وزن مجاز برای بار کابین بیشتر است.
The doctor checked the baby’s weight during the check-up.
پزشک در معاینه، وزن نوزاد را اندازهگیری کرد.
We sell apples by weight.
سیبها را بر حسب وزن (کیلویی) میفروشیم.
the weight of a stone
وزن یک سنگ
net weight
وزن خالص
gross weight
وزن ناخالص
flyweight
مگس وزن
middleweight
میان وزن
featherweight
پر وزن
heavyweight
سنگین وزن
weights and measures
اوزان و مقیاسات
weight function
تابع وزن
وزنه (ترازو)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The laboratory uses precision weights to calibrate their equipment.
آزمایشگاه از وزنههای دقیق برای کالیبره کردن تجهیزاتش استفاده میکند.
He added more weights until both sides of the scale were balanced.
او وزنههای بیشتری اضافه کرد تا هر دو طرف ترازو متعادل شوند.
You should not lift heavy weights.
شما نباید بار سنگین بلند کنید.
the weights of a scale
وزنههای ترازو
بار، وزنه (ورزشی)
He injured his back by lifting too much weight without proper form.
او بهخاطر بلند کردن بیش از حد وزنه بدون فرم صحیح، به کمرش آسیب زد.
These adjustable weights are great for home workouts.
این وزنههای قابلتنظیم، برای تمرین در خانه عالی هستند.
weight lifting
وزنهبرداری
اهمیت، اعتبار، ارزش، بار
Their decisions always carried weight.
تصمیمهای آنان همیشه از اهمیت برخوردار بود.
The CEO’s words carried a lot of weight during the meeting.
سخنان مدیرعامل در جلسه از اعتبار زیادی برخوردار بود.
... it's a heavy weight to carry on one's shoulder
... بار گرانیست کشیدن به دوش
the weight of responsibility
بار مسئولیت
a matter of great weight
یک مطلب بسیار مهم
the relative weight of various emotions
اهمیت نسبی احساسات مختلف
وزنه زدن به چیزی، سنگین کردن چیزی
The fishing line was weighted to ensure it sank deep into the water.
طناب ماهیگیری با وزنهای سنگین شده بود تا به عمق آب فرو برود.
She weighted the stack of papers with a book to prevent it from scattering.
او روی دسته کاغذها کتابی گذاشت تا پراکنده نشوند.
برحسب وزن، کیلویی
مهم بودن، اهمیت داشتن، دارای نفوذ بودن
وزن زیاد کردن، چاق شدن
وزن کم کردن، لاغر شدن
چاق (لاغر)، دارای وزن اضافی (کم)
مهم بودن، نفوذ داشتن، خر (کسی) رفتن
سهم خود را انجام دادن، به سهم خود کارکردن
اعمال نفوذ کردن، از قدرت خود سوء استفاده کردن
از نفوذ و قدرت خود سوءاستفاده کردن
worth one's (or its) weight in gold
بسیار پرارزش
وزن اضافه کردن، چاق شدن
گذشتهی ساده weight در زبان انگلیسی weighted است.
شکل سوم weight در زبان انگلیسی weighted است.
شکل جمع weight در زبان انگلیسی weights است.
وجه وصفی حال weight در زبان انگلیسی weighting است.
سومشخص مفرد weight در زبان انگلیسی weights است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «weight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weight