آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Weight

weɪt weɪt

گذشته‌ی ساده:

weighted

شکل سوم:

weighted

سوم‌شخص مفرد:

weights

وجه وصفی حال:

weighting

شکل جمع:

weights

معنی weight | جمله با weight

noun countable uncountable B1

وزن، سنگینی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

This suitcase exceeds the allowed weight for cabin baggage.

این چمدان از وزن مجاز برای بار کابین بیشتر است.

The doctor checked the baby’s weight during the check-up.

پزشک در معاینه، وزن نوزاد را اندازه‌گیری کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We sell apples by weight.

سیب‌ها را بر حسب وزن (کیلویی) می‌فروشیم.

the weight of a stone

وزن یک سنگ

net weight

وزن خالص

gross weight

وزن ناخالص

flyweight

مگس وزن

middleweight

میان وزن

featherweight

پر وزن

heavyweight

سنگین وزن

weights and measures

اوزان و مقیاسات

weight function

تابع وزن

noun countable

وزنه (ترازو)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The laboratory uses precision weights to calibrate their equipment.

آزمایشگاه از وزنه‌های دقیق برای کالیبره کردن تجهیزاتش استفاده می‌کند.

He added more weights until both sides of the scale were balanced.

او وزنه‌های بیشتری اضافه کرد تا هر دو طرف ترازو متعادل شوند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

You should not lift heavy weights.

شما نباید بار سنگین بلند کنید.

the weights of a scale

وزنه‌های ترازو

noun countable B2

بار، وزنه (ورزشی)

He injured his back by lifting too much weight without proper form.

او به‌خاطر بلند کردن بیش از حد وزنه بدون فرم صحیح، به کمرش آسیب زد.

These adjustable weights are great for home workouts.

این وزنه‌های قابل‌تنظیم، برای تمرین در خانه عالی هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

weight lifting

وزنه‌برداری

noun uncountable C2

اهمیت، اعتبار، ارزش، بار

Their decisions always carried weight.

تصمیم‌های آنان همیشه از اهمیت برخوردار بود.

The CEO’s words carried a lot of weight during the meeting.

سخنان مدیرعامل در جلسه از اعتبار زیادی برخوردار بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

... it's a heavy weight to carry on one's shoulder

... بار گرانیست کشیدن به دوش

the weight of responsibility

بار مسئولیت

a matter of great weight

یک مطلب بسیار مهم

the relative weight of various emotions

اهمیت نسبی احساسات مختلف

verb - transitive

وزنه زدن به چیزی، سنگین کردن چیزی

The fishing line was weighted to ensure it sank deep into the water.

طناب ماهی‌گیری با وزنه‌ای سنگین شده بود تا به عمق آب فرو برود.

She weighted the stack of papers with a book to prevent it from scattering.

او روی دسته کاغذها کتابی گذاشت تا پراکنده نشوند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد weight

Collocations

by weight

برحسب وزن، کیلویی

carry weight

مهم بودن، اهمیت داشتن، دارای نفوذ بودن

gain (or put on) weight

وزن زیاد کردن، چاق شدن

lose (or take off) weight

وزن کم کردن، لاغر شدن

over weight (under weight)

چاق (لاغر)، دارای وزن اضافی (کم)

Idioms

carry weight

مهم بودن، نفوذ داشتن، خر (کسی) رفتن

pull one's weight

سهم خود را انجام دادن، به سهم خود کارکردن

throw one's weight around

اعمال نفوذ کردن، از قدرت خود سوء استفاده کردن

از نفوذ و قدرت خود سوءاستفاده کردن

gain weight

وزن اضافه کردن، چاق شدن

لغات هم‌خانواده weight

سوال‌های رایج weight

گذشته‌ی ساده weight چی میشه؟

گذشته‌ی ساده weight در زبان انگلیسی weighted است.

شکل سوم weight چی میشه؟

شکل سوم weight در زبان انگلیسی weighted است.

شکل جمع weight چی میشه؟

شکل جمع weight در زبان انگلیسی weights است.

وجه وصفی حال weight چی میشه؟

وجه وصفی حال weight در زبان انگلیسی weighting است.

سوم‌شخص مفرد weight چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد weight در زبان انگلیسی weights است.

ارجاع به لغت weight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weight

لغات نزدیک weight

پیشنهاد بهبود معانی