آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ مرداد ۱۴۰۴

    Weight

    weɪt weɪt

    گذشته‌ی ساده:

    weighted

    شکل سوم:

    weighted

    سوم‌شخص مفرد:

    weights

    وجه وصفی حال:

    weighting

    شکل جمع:

    weights

    معنی weight | جمله با weight

    noun countable uncountable B1

    وزن، سنگینی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    This suitcase exceeds the allowed weight for cabin baggage.

    این چمدان از وزن مجاز برای بار کابین بیشتر است.

    The doctor checked the baby’s weight during the check-up.

    پزشک در معاینه، وزن نوزاد را اندازه‌گیری کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We sell apples by weight.

    سیب‌ها را بر حسب وزن (کیلویی) می‌فروشیم.

    the weight of a stone

    وزن یک سنگ

    net weight

    وزن خالص

    gross weight

    وزن ناخالص

    flyweight

    مگس وزن

    middleweight

    میان وزن

    featherweight

    پر وزن

    heavyweight

    سنگین وزن

    weights and measures

    اوزان و مقیاسات

    weight function

    تابع وزن

    noun countable

    وزنه (ترازو)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The laboratory uses precision weights to calibrate their equipment.

    آزمایشگاه از وزنه‌های دقیق برای کالیبره کردن تجهیزاتش استفاده می‌کند.

    He added more weights until both sides of the scale were balanced.

    او وزنه‌های بیشتری اضافه کرد تا هر دو طرف ترازو متعادل شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    You should not lift heavy weights.

    شما نباید بار سنگین بلند کنید.

    the weights of a scale

    وزنه‌های ترازو

    noun countable B2

    بار، وزنه (ورزشی)

    He injured his back by lifting too much weight without proper form.

    او به‌خاطر بلند کردن بیش از حد وزنه بدون فرم صحیح، به کمرش آسیب زد.

    These adjustable weights are great for home workouts.

    این وزنه‌های قابل‌تنظیم، برای تمرین در خانه عالی هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    weight lifting

    وزنه‌برداری

    noun uncountable C2

    اهمیت، اعتبار، ارزش، بار

    Their decisions always carried weight.

    تصمیم‌های آنان همیشه از اهمیت برخوردار بود.

    The CEO’s words carried a lot of weight during the meeting.

    سخنان مدیرعامل در جلسه از اعتبار زیادی برخوردار بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    ... it's a heavy weight to carry on one's shoulder

    ... بار گرانیست کشیدن به دوش

    the weight of responsibility

    بار مسئولیت

    a matter of great weight

    یک مطلب بسیار مهم

    the relative weight of various emotions

    اهمیت نسبی احساسات مختلف

    verb - transitive

    وزنه زدن به چیزی، سنگین کردن چیزی

    The fishing line was weighted to ensure it sank deep into the water.

    طناب ماهی‌گیری با وزنه‌ای سنگین شده بود تا به عمق آب فرو برود.

    She weighted the stack of papers with a book to prevent it from scattering.

    او روی دسته کاغذها کتابی گذاشت تا پراکنده نشوند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد weight

    1. noun heaviness
      Synonyms:
      pressure load burden mass gravity density substance measurement gross net heft poundage tonnage ponderosity avoirdupois ponderousness ballast heftiness adiposity G-factor
    1. noun something used to measure heaviness
      Synonyms:
      mass pressure counterweight counterpoise ballast poundage bob stone rock anchor sandbag sinker pendulum plumb plumb bob counterbalance
    1. noun importance
      Synonyms:
      significance consequence value moment weightiness impact influence power substance consideration emphasis magnitude import credit prestige authority effectiveness potency sway connection clout pull forcefulness persuasiveness efficacy forcefulness signification pith momentousness powerfulness access
      Antonyms:
      unimportance triviality
    1. noun burden
      Synonyms:
      responsibility duty load pressure strain task onus charge tax encumbrance oppression deadweight cumber cumbrance ball and chain excess baggage millstone albatross
      Antonyms:
      advantage benefit pleasure solution

    Collocations

    by weight

    برحسب وزن، کیلویی

    carry weight

    مهم بودن، اهمیت داشتن، دارای نفوذ بودن

    gain (or put on) weight

    وزن زیاد کردن، چاق شدن

    lose (or take off) weight

    وزن کم کردن، لاغر شدن

    over weight (under weight)

    چاق (لاغر)، دارای وزن اضافی (کم)

    Collocations بیشتر

    gain weight

    وزن اضافه کردن، چاق شدن

    Idioms

    carry weight

    مهم بودن، نفوذ داشتن، خر (کسی) رفتن

    pull one's weight

    سهم خود را انجام دادن، به سهم خود کارکردن

    throw one's weight around

    اعمال نفوذ کردن، از قدرت خود سوء استفاده کردن

    از نفوذ و قدرت خود سوءاستفاده کردن

    worth one's (or its) weight in gold

    بسیار پرارزش

    لغات هم‌خانواده weight

    noun
    weight, weighting
    adjective
    overweight, weighted, weighty, weightless
    verb - transitive
    weigh, outweigh, weight

    سوال‌های رایج weight

    گذشته‌ی ساده weight چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده weight در زبان انگلیسی weighted است.

    شکل سوم weight چی میشه؟

    شکل سوم weight در زبان انگلیسی weighted است.

    شکل جمع weight چی میشه؟

    شکل جمع weight در زبان انگلیسی weights است.

    وجه وصفی حال weight چی میشه؟

    وجه وصفی حال weight در زبان انگلیسی weighting است.

    سوم‌شخص مفرد weight چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد weight در زبان انگلیسی weights است.

    ارجاع به لغت weight

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «weight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/weight

    لغات نزدیک weight

    • - weigher
    • - weighing machine
    • - weight
    • - weight lifter
    • - weight lifting
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.