فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Overweight

ˌoʊvərˈweɪt ˌəʊvəˈweɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more overweight
  • صفت عالی:

    most overweight

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
چاق، فربه، اضافه‌وزن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I am two kilos overweight.
- من دو کیلو اضافه‌وزن دارم (چاق هستم).
- The doctor told him he was slightly overweight and needed to exercise more.
- پزشک به او گفت که کمی چاق است و باید بیشتر ورزش کند.
adjective B2
سنگین (بیش از حد سنگین)
- The truck was carrying overweight cargo, which resulted in a fine.
- کامیون بار سنگینی حمل می‌کرد که منجر به جریمه شد.
- You can't bring overweight items onto the plane without paying for them.
- شما نمی‌توانید اشیاء سنگین را بدون پرداخت هزینه به هواپیما ببرید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overweight

  1. adjective heavier than average
    Synonyms:
    heavy fat stout plump corpulent weighty hefty bulky massive huge portly pudgy obese fleshy ample overfed overstuffed gross rotund outsize upholstered
    Antonyms:
    thin skinny underweight

لغات هم‌خانواده overweight

ارجاع به لغت overweight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overweight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overweight

لغات نزدیک overweight

پیشنهاد بهبود معانی