با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Overweight

ˌoʊvərˈweɪt ˌoʊvərˈweɪt ˌoʊvərˈweɪt ˌəʊvəˈweɪt ˌəʊvəˈweɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overweighted
  • شکل سوم:

    overweighted
  • سوم‌شخص مفرد:

    overweights
  • وجه وصفی حال:

    overweighting
  • صفت تفضیلی:

    more overweight
  • صفت عالی:

    most overweight

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adjective adverb B2
چاق، سنگینی زیاد، وزن زیادی، سنگینی کردن، چاقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I am two kilos overweight.
- من دو کیلو وزن اضافی دارم (چاق هستم).
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overweight

  1. adjective heavier than average
    Synonyms: ample, bulky, corpulent, fat, fleshy, gross, heavy, hefty, huge, massive, obese, outsize, overfed, overstuffed, plump, portly, pudgy, rotund, stout, upholstered, weighty
    Antonyms: skinny, thin, underweight

لغات هم‌خانواده overweight

ارجاع به لغت overweight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overweight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overweight

لغات نزدیک overweight

پیشنهاد بهبود معانی