گذشتهی ساده:
thinnedشکل سوم:
thinnedسومشخص مفرد:
thinsوجه وصفی حال:
thinningصفت تفضیلی:
thinnerصفت عالی:
thinnestنازک، باریک
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a thin voice
صدای نازک
thin paper
کاغذ نازک
This wire is too thin.
این سیم خیلی باریک است.
thin thread
ریسمان باریک
a thin sheet of metal
ورقهی فلزی نازک
کم، اندک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
thin receipts
دریافتیهای کم
a thin audience
حضار اندک
My patience was wearing thin.
داشت صبرم تمام میشد.
لاغر، نزار، کمچربی
She is tall and rather thin.
او بلندبالا و نسبتاً لاغر است.
He looks pale and thin.
بهنظر رنگپریده و نحیف است.
کمپشت، رقیق، کممایه، سبک، رقیق و آبکی
thin smoke
دود رقیق
thin hair
موی کمپشت
A thinly populated region.
ناحیهای که جمعیت آن تنک است.
a thin snowfall
برف سبک
thin soup
سوپ رقیق
the thin air of Towchal
هوای سبک توچال
a thin color
رنگ کممایه
My hair is thinning.
موی من دارد کمپشت میشود.
کمجمعیت
نازک کردن، کم کردن، رقیق کردن، لاغر کردن
to thin paint with water
رنگ را با آب رقیق کردن
thinned by hunger
لاغرشده بهواسطهی گرسنگی
نازک شدن، رقیق شدن، لاغر شدن
کم (بودن)، نایاب (بودن)، معدود (بودن)
(عامیانه) ناراحت یا مأیوس بودن، دلسرد بودن
عمل یا چیز بیاهمیت که طلیعهی اعمال مهمتری است
فرسوده شدن، باریک یا نازک شدن، به سر رسیدن، تمام شدن
در همهی لحظات خوب و بد زندگی، در ایام خوش و ناخوش، در پستیها و بلندیها، در همهحال، در سختی و آسانی، با همهی فرازونشیبها
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thin» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thin