آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ آبان ۱۴۰۳

    Thin

    θɪn θɪn

    گذشته‌ی ساده:

    thinned

    شکل سوم:

    thinned

    سوم‌شخص مفرد:

    thins

    وجه وصفی حال:

    thinning

    صفت تفضیلی:

    thinner

    صفت عالی:

    thinnest

    معنی thin | جمله با thin

    adjective A2

    نازک، باریک

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    a thin voice

    صدای نازک

    thin paper

    کاغذ نازک

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This wire is too thin.

    این سیم خیلی باریک است.

    thin thread

    ریسمان باریک

    a thin sheet of metal

    ورقه‌ی فلزی نازک

    adjective

    کم، اندک

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    thin receipts

    دریافتی‌های کم

    a thin audience

    حضار اندک

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    My patience was wearing thin.

    داشت صبرم تمام می‌شد.

    adjective

    لاغر، نزار، کم‌چربی

    She is tall and rather thin.

    او بلند‌بالا و نسبتاً لاغر است.

    He looks pale and thin.

    به‌نظر رنگ‌پریده و نحیف است.

    adjective

    کم‌‌پشت، رقیق، کم‌مایه، سبک، رقیق و آبکی

    thin smoke

    دود رقیق

    thin hair

    موی کم‌پشت

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A thinly populated region.

    ناحیه‌ای که جمعیت آن تنک است.

    a thin snowfall

    برف سبک

    thin soup

    سوپ رقیق

    the thin air of Towchal

    هوای سبک توچال

    a thin color

    رنگ کم‌مایه

    My hair is thinning.

    موی من دارد کم‌پشت می‌شود.

    adjective

    کم‌جمعیت

    verb - transitive

    نازک کردن، کم کردن، رقیق کردن، لاغر کردن

    to thin paint with water

    رنگ را با آب رقیق کردن

    thinned by hunger

    لاغر‌شده به‌واسطه‌ی گرسنگی

    verb - intransitive

    نازک شدن، رقیق شدن، لاغر شدن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد thin

    1. adjective fine, light, slender
      Synonyms:
      light slender
      Antonyms:
      heavy thick inflated fat obese dense
    1. adjective transparent, fine
      Synonyms:
      fine see-through diaphanous translucent sheer attenuated delicate slight slim attenuate subtle subtile tenuous filmy flimsy gossamer unsubstantial refined rare permeable rarefied wispy wafer-thin paper-thin
      Antonyms:
      thick dense solid
    1. adjective deficient, weak
      Synonyms:
      weak poor inadequate insufficient feeble slight shallow skimpy scanty scarce sparse sketchy lame questionable diluted stretched flat flimsy implausible improbable unbelievable incredible unconvincing unpersuasive insubstantial unsubstantial untenable vapid weak-kneed scattered superficial meager inconceivable
      Antonyms:
      strong solid efficient
    1. adjective diluted
      Synonyms:
      weak watery runny light dilute diffuse dispersed fine refined subtle rarefied wishy-washy
      Antonyms:
      concentrated undiluted thick
    1. verb make diluted or less dense
      Synonyms:
      weaken reduce decrease cut water diminish attenuate expand disperse refine edit trim prune delete cut back water down doctor lace spike extenuate cook shave emaciate needle weed out irrigate rarefy
      Antonyms:
      thicken beef up

    Idioms

    (be) thin on the ground

    کم (بودن)، نایاب (بودن)، معدود (بودن)

    have a thin time (of it)

    (عامیانه) ناراحت یا مأیوس بودن، دلسرد بودن

    the thin end of the wedge

    عمل یا چیز بی‌اهمیت که طلیعه‌ی اعمال مهم‌تری است

    wear thin

    فرسوده شدن، باریک یا نازک شدن، به سر رسیدن، تمام شدن

    through thick and thin

    در همه‌‌ی لحظات خوب و بد زندگی، در ایام خوش و ناخوش، در پستی‌ها و بلندی‌ها، در همه‌حال، در سختی و آسانی، با همه‌ی فراز‌ونشیب‌ها

    لغات هم‌خانواده thin

    noun
    thinness, thinner, thinning
    adjective
    thin, thinning
    verb - transitive
    thin
    adverb
    thinly

    سوال‌های رایج thin

    گذشته‌ی ساده thin چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده thin در زبان انگلیسی thinned است.

    شکل سوم thin چی میشه؟

    شکل سوم thin در زبان انگلیسی thinned است.

    وجه وصفی حال thin چی میشه؟

    وجه وصفی حال thin در زبان انگلیسی thinning است.

    سوم‌شخص مفرد thin چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد thin در زبان انگلیسی thins است.

    صفت تفضیلی thin چی میشه؟

    صفت تفضیلی thin در زبان انگلیسی thinner است.

    صفت عالی thin چی میشه؟

    صفت عالی thin در زبان انگلیسی thinnest است.

    ارجاع به لغت thin

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «thin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thin

    لغات نزدیک thin

    • - thimbleweed
    • - thimerosal
    • - thin
    • - thin film circuit
    • - thin-skinned
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.