Scarce

skers skeəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb C1
کمیاب، کم، نادر، اندک، تنگ، قلیل، به‌ندرت link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Fruits are cheap when they are plentiful and expensive when they are scarce.
- میوه‌ها در هنگام فراوانی ارزان و در زمان کمیابی گران هستند.
- Peyman collects scarce stamps.
- پیمان تمبرهای کمیاب را گردآوری می‌کند.
- Onions have once again been scarce for sometime.
- مدتی است که دوباره پیاز نایاب شده است.
- His paintings have now become quite scarce.
- نقاشی‌های او اکنون بسیار کمیاب شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scarce

  1. adjective insufficient, infrequent
    Synonyms:
    short limited deficient few rare uncommon sparse scant wanting infrequent occasional sporadic scanty failing in short supply shy few and far between seldom at a premium truncated shortened semioccasional seldom met with unusual
    Antonyms:
    sufficient frequent plentiful abundant

Idioms

  • make oneself scarce

    (عامیانه) کم پیدا شدن، رفتن، جیم شدن، فلنگ را بستن

ارجاع به لغت scarce

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scarce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scarce

لغات نزدیک scarce

پیشنهاد بهبود معانی