وابسته به فرصت یا موقعیت، مربوط به بعضی از مواقع
An occasional table.
میزی که در مواقع بهخصوص به کار میرود.
گهگاه، گاهگدار، نههمیشه، گاهوبیگاه، چند وقت یکبار، گهگاهی، سببی، به ندرت، کم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Their visits were occasional and brief.
ملاقاتهای آنها چندوقت یکبار و مختصر بود.
There were occasional rains too.
گاهوگداری باران هم میآمد.
He is an occasional smoker.
او گهگاهی سیگار میکشد.
He takes an occasional leave of absence.
او بهندرت از مرخصی بدون حقوق استفاده میکند.
An occasional fisherman.
کسی که گاهگاهی ماهیگیری میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «occasional» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/occasional