آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Occasional

əˈkeɪʒnəl əˈkeɪʒnəl

معنی occasional | جمله با occasional

adjective C1

وابسته به‌ فرصت یا موقعیت، مربوط به بعضی از مواقع

An occasional table.

میزی که در مواقع به‌خصوص به کار می‌رود.

adjective

گه‌گاه، گاه‌گدار، نه‌همیشه، گاه‌و‌بی‌گاه، چند وقت یکبار، گه‌گاهی، سببی، به ندرت، کم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Their visits were occasional and brief.

ملاقات‌های آن‌ها چندوقت یک‌بار و مختصر بود.

There were occasional rains too.

گاه‌وگداری باران هم می‌آمد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He is an occasional smoker.

او گه‌گاهی سیگار می‌کشد.

He takes an occasional leave of absence.

او به‌ندرت از مرخصی بدون حقوق استفاده می‌کند.

An occasional fisherman.

کسی که گاه‌گاهی ماهیگیری می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد occasional

لغات هم‌خانواده occasional

  • adjective
    occasional

ارجاع به لغت occasional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «occasional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/occasional

لغات نزدیک occasional

پیشنهاد بهبود معانی