گذشتهی ساده:
occasionedشکل سوم:
occasionedسومشخص مفرد:
occasionsوجه وصفی حال:
occasioningشکل جمع:
occasionsفرصت، مورد، موقع، وهله، فرصت مناسب
on the next occasion
در فرصت بعدی
He used the occasion to express his criticisms.
او از فرصت استفاده کرد و انتقادات خود را بیان کرد.
I never had the occasion to meet him.
هرگز فرصت ملاقات او دست نداد.
He wears a tie only on special occasions.
او فقط در مواقع به خصوصی کراوات میزند.
I would like to take the occasion to thank my kind hosts.
میخواهم از فرصت استفاده کرده و از میزبانان مهربانم سپاسگزاری کنم.
تصادف، سبب، علت، موجب، دلیل، باعث، رخداد، اتفاق، واقعه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A chance meeting was the occasion of the renewal of their friendship.
یک ملاقات تصادفی موجب تجدید دوستی آنها شد.
The storm occasioned another delay in our plans.
طوفان موجب تأخیر دیگری در برنامههای ما شد.
An inspiring teacher was the occasion for her great achievements in science.
یک معلم الهامگر سبب دستیابیهای عظیم او در علوم شد.
What's the occasion for this banquet?
این سور برای چه داده میشود؟
وقت بهخصوص، هنگام رویداد، زمان رخداد چیزی، موقعیت، مناسبت، رویداد، جشن
a happy occasion
رویداد مسرتانگیز
This is not an occasion for joking.
حالا وقت شوخی نیست.
on the occasion of his daughter's wedding
به مناسبت ازدواج دخترش
موجب شدن، باعث شدن، انگیختن
گاه و بیگاه، گهگاه، بعضی اوقات، چند وقت یکبار
به مناسبت، بهخاطر، در هنگام (روی دادن چیزی)
از فرصت استفاده کردن
از فرصت استفاده کردن، از عهده بر آمدن
از فرصت استفاده کردن، حق چیزی را ادا کردن، خوب از عهده برآمدن
کار خود را خوب انجام دادن، از عهدهی برخورد با چیزی بر آمدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «occasion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/occasion