سطح زمین، زمین (the ground)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The man fell on the ground.
مرد بر زمین افتاد.
The ground was covered with snow.
زمین از برف پوشیده بود.
خاک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The soft ground was perfect for planting tulips.
خاک نرم برای کاشت لالهها عالی بود.
The heavy rain turned the ground to mud.
باران شدید خاک را به گِل تبدیل کرد.
زمین (که برای مقاصد مختلف استفاده میشود)
The camping ground was crowded with tents and families.
زمین طبیعتگردی مملو از چادر و خانواده بود.
The new stadium is being built on a former industrial ground.
استادیوم جدید در زمین صنعتی سابق ساخته میشود.
The football ground was packed with cheering fans.
زمین فوتبال مملو از طرفداران مشتاق بود.
The lake has sadly become a dumping ground for waste.
متأسفانه دریاچه به محل تخلیه زباله تبدیل شده است.
زمینه، اساس، پایه، دلیل
On what grounds are you making this accusation?
بر چه اساسی این اتهام را وارد میکنید؟
His main ground for complaint was the poor customer service.
زمینهی اصلی شکایت او خدمات ضعیف به مشتریان بود.
Adultry can be grounds for divorce.
رابطهی نامشروع جنسی میتواند بهعنوان دلیل کافی منجر به طلاق شود.
the grounds for his argument
اساس استدلال او
زمینه، حوزه، حیطه
Sales and marketing are familiar ground for her.
فروش و بازاریابی، حوزههای آشنایی برای او هستند.
Despite their different backgrounds, they found common ground in their love of music.
باوجود پیشینههای متفاوت، آنها زمینهی مشترکی در عشق به موسیقی پیدا کردند.
The documentary covered a lot of ground, from the history of the sport to its current stars.
این مستند حیطههای زیادی را پوشش داد، از تاریخچهی این ورزش گرفته تا ستارههای فعلی آن.
He covered the same ground he had covered yesterday.
همان مطلب دیروزی خود را تکرار کرد.
انگلیسی آمریکایی سیم اِرت (سیمی متصل به زمین که جهت جلوگیری از برقگرفتی استفاده میشود)
Make sure the outlet has a properly functioning ground.
مطمئن شوید که پریز دارای سیم ارت با عملکرد صحیح است.
Without a good ground, the equipment is vulnerable to surges.
بدون سیم ارت خوب، تجهیزات در برابر نوسانات آسیبپذیر هستند.
رسوب قهوه
There were coffee grounds stuck to the bottom of the mug.
رسوب قهوه به ته لیوان چسبیده بود.
The grounds smelled strongly of roasted coffee.
رسوبات بهشدت بوی قهوهی روستشده میدادند.
محوطه
The hotel grounds included a swimming pool and tennis courts.
محوطهی هتل شامل استخر و زمین تنیس بود.
We strolled through the hospital grounds, enjoying the fresh air.
ما در محوطهی بیمارستان قدم زدیم و از هوای تازه لذت بردیم.
church grounds
محوطهی کلیسا
گذشتهی ساده قسمت سوم فعل Grind
The barista ground the coffee beans this morning.
باریستا امروز صبح دانههای قهوه را آسیاب کرد.
The chef ground the peppercorns just before adding them to the dish.
سرآشپز دانههای فلفل را درست قبلاز اضافه کردن به غذا آسیاب کرد.
متوقف شدن، زمینگیر شدن (هواپیما)، به گل نشستن (کشتی)
The mutineers grounded the ship.
شورشیان کشتی را به گل نشاندند.
Due to a storm, airplanes were grounded.
بهدلیل توفان پرواز هواپیماها متوقف شد.
بر پایه چیزی بودن، بر اساس چیزی بودن
He grounded his arguments on economic considerations.
بحث خود را بر پایهی ملاحظات اقتصادی قرار داد.
The committee grounded its recommendations in thorough research and analysis.
کمیته، توصیههای خود را بر اساس تحقیق و تحلیل دقیق بنا نهاد.
از بیرون رفتن محروم کردن، تنبیه کردن
I was grounded for a week after failing my exam.
بعداز مردود شدن در امتحانم، یک هفته از بیرون رفتن محروم شدم.
His parents grounded him for skipping school.
والدینش او را بهخاطر مدرسه نرفتن تنبیه کردند.
انگلیسی آمریکایی متصل کردن (اتصال ابزار الکتریکی به زمین با سیم ارت)
The electrician carefully grounded the new appliance to prevent electrical shocks.
برقکار بادقت وسیلهی جدید را به زمین متصل کرد تا از شوک الکتریکی جلوگیری کند.
It's essential to ground the generator before operating it in wet conditions.
قبلاز راهاندازی ژنراتور در شرایط مرطوب، اتصال آن به زمین ضروری است.
انگلیسی آمریکایی آسیابشده، چرخکرده
The recipe calls for ground beef, not steak.
دستورپخت غذا به گوشت چرخکرده نیاز دارد، نه استیک.
She used ground almonds in the cake batter.
او از بادام آسیابشده در خمیر کیک استفاده کرد.
شکارگاه
1- (بنای جدید و غیره) پیکنی کردن، اولین کلنگ حفاری را زدن
عقبنشینی کردن، تسلیم شدن، سر فرود آوردن
2- کار یا کشفیات تازهای را شروع کردن، مفتاح بودن
1- حفرکردن، کندن 2- شخم زدن 3- پیریزی کردن، شروع به ساختمان کردن
ابداع کردن، بنای تازهای را آغاز کردن
مسافتی را طی کردن، (تاحدی) پیشرفت کردن
cut the ground from under one (or one's feet)
استدلال کسی را خنثی کردن، عقیم گذاشتن
از پایین به بالا، کاملاً
ترقی کردن، پیشرفت کردن، بهتر شدن
آغاز شدن یا کردن، شروع به پیشرفت کردن
عقبنشینی کردن، کوتاه آمدن
پنهان شدن، کنارهجویی کردن، منزوی شدن
استقامت کردن، پابرجا ماندن، پایداری کردن
عقب افتادن، پسروی کردن، تضعیف شدن، ناموفق شدن
در موقعیت حساس
در شرایط خوب، دارای دلایل خوب
در محیط آشنا، موضوع آشنا، در رشتهی تخصصی خود
(عامیانه) زیاد انجام دادن، افراط کردن، زیادهروی کردن
موضوع را عوض کردن، استدلال تازهای را پیش کشیدن
(بهویژه در مباحثه و مناظره) موضع خود را عوض کردن، از این شاخه به آن شاخه پریدن
suit (right) down to the ground
(عامیانه) کاملاً مناسب بودن
گوشبهزنگ بودن، در جریان و بهروز بودن، به افکار عمومی و روندهای اجتماعی توجه کامل داشتن، مترصد وقایع روز بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ground» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ground