گذشتهی ساده:
bottomedشکل سوم:
bottomedسومشخص مفرد:
bottomsوجه وصفی حال:
bottomingشکل جمع:
bottomsته، کف (پایینترین قسمت چیزی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He placed the book in the bottom of the suitcase.
کتاب را ته چمدان گذاشت.
The bottom of the barrel was covered in dust.
کف بشکه پوشیده از گردوغبار بود.
The boat sank to the bottom.
کشتی به ته آب فرو رفت.
bottom of the pool
کف استخر
top, bottom and the four sides of a box
سر و ته و چهار طرف جعبه
پوشاک پایینتنه (قسمت پایینی لباسی که از دو قسمت تشکیل شده است) (bottoms)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her bikini bottoms is red.
پایینتنهی بیکینیاش قرمز است.
pyjama bottoms
شلوار پیژامه
ورزش نیمهی دوم (اینینگ تیم میزبان) (در بیسبال)
The relief pitcher came in to pitch in the bottom of the eighth inning.
پیچر کمکی وارد شد تا در نیمهی دوم اینینگ هشتم توپ را بزند.
The opposing team made a crucial error in the bottom of the sixth.
تیم حریف در نیمهی دوم اینینگ ششم خطای اساسیای مرتکب شد.
آخر، انتها (دورترین قسمت چیزی)
We live at the bottom of the street.
در آخر خیابان زندگی میکنیم.
She took the rubbish to the bottom of the yard.
او زبالهها را به انتهای حیاط برد.
کالبدشناسی کون، کفل، نشیمنگاه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
He put his bottom on the table.
کونش را روی میز قرار داد.
The doctor advised him to avoid sitting for long periods to prevent pressure on his bottom.
پزشک به او توصیه کرد که برای جلوگیری از فشار به نشیمنگاهش از نشستن طولانیمدت خودداری کند.
پایینترین، آخرین
She placed the book on the bottom shelf.
او کتاب را در پایینترین قفسه گذاشت.
The bottom drawer in the dresser was filled with old letters.
آخرین کشو کمد پر از نامههای قدیمی بود.
the bottom button of a shirt
آخرین دکمهی پیراهن
نشیمنگاه (صندلی و غیره)
I sat down on the wooden bottom of the chair.
روی نشیمنگاه چوبی صندلی نشستم.
The bottom of the chair was comfort.
نشیمنگاه صندلی راحت بود.
زیر (بخشی از بدنهی کشتی که در زیر آب قرار دارد)
The bottom of the ship was painted a bright red color.
زیر کشتی با رنگ قرمز روشن رنگآمیزی شده بود.
The captain ordered the crew to inspect the ship's bottom for any signs of damage.
کاپیتان به خدمه دستور داد که زیر کشتی را از نظر هرگونه آسیب بررسی کنند.
کشتی (باری)
Our important cargo carried by foreign bottoms arrived safely at the port.
محمولهی مهم ما که توسط کشتیهای خارجی حمل میشد، به سلامت به بندر رسید.
The crew unloaded the cargo from the bottom.
خدمه محموله را از کشتی تخلیه کردند.
پایه، اساس، منشأ، سرچشمه، خاستگاه
We must get to the bottom of the problem.
باید به اصل قضیه بپردازیم.
Greed lies at the bottom of our problems.
حرص و ولع اساس مسائل ما است.
رنگ اولیه، پیشرنگ (رنگی که قبل از رنگرزی روی الیاف زده میشود)
Before the final dyeing process, the fabric was treated with a bottom.
پیش از فرایند رنگرزی نهایی، پارچه با رنگ اولیه پرداخت شد.
He always starts his work with a bottom.
کارش را همیشه با پیشرنگ شروع میکند.
تهدار کردن
The carpenter will bottom the chair with a sturdy piece of wood.
نجار صندلی را با یک تکهچوب محکم تهدار خواهد کرد.
She decided to bottom the shelves of her bookcase with a decorative paper.
او تصمیم گرفت قفسههای قفسهی کتاب خود را با یک کاغذ تزئینی تهدار کند.
به ته رساندن، به ته رسیدن
The submarine bottomed on the sea floor.
زیردریایی به کف دریا رسید.
He bottomed the submarine on the ocean floor.
زیردریایی را به کف اقیانوس رساند.
مجازی به عمق ... رسیدن، ته و توی ... را درآوردن
I need to bottom out this issue.
باید ته و توی این موضوع را دربیاورم.
The flood is bottoming out.
سیل دارد فروکش میکند.
به پایینترین حد خود رسیدن (قبل از شروع صعود یا بهبود)
کمترین بها، نازلترین قیمت
در اصل، اساساً، اصلاً
اصل و منشا بودن
(امریکا - عامیانه) هست و نیست خود را شرطبندی کردن
(عامیانه - هنگام نوشیدنِ نوشیدنی الکلی) بهسلامتی!، تا ته!
(انگلیس - قدیم) برای جهیزیه، برای شب عروسی
از ته دل، از صمیم قلب
getting to the bottom of something
ته و توی چیزی را درآوردن
scrape the bottom of the barrel
(عامیانه) به ته دیگ رسیدن، دچار کمبود شدن
from (the bottom of) one's heart
از ته دل، با کمال خلوص و صمیمیت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bottom» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bottom