purchase, shopping, buy, buying, trade
پر واضح است که مایل به خرید خانه نیست.
It is amply clear that he is not interested in buying the house.
در خرید و فروش خیلی ناشی و بیتجربه بود.
When it came to buying and selling he was a babe in arms.
goods, shopping, bought, thing(s)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خرید گوسفند سرمایهگذاری پرسودی برای کشاورز بود.
he bought of sheep was a profitable investment for the farmer.
خرید امروز ما روی میز است.
Our today's shopping is on the table.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خرید» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خرید