فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

زخمی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • دارای زخم
  • فونتیک فارسی

    zakhmi
  • صفت
    wounded, stricken, ulcerated, ulcerous, sore, injured, hurt
    • - گربه‌ی زخمی بر روی شکم می‌خزید.

    • - The wounded cat was creeping on its belly.
    • - سربازان دور افسر زخمی جمع شدند.

    • - The soldiers clustered around the wounded officer.
    • - راننده‌ی زخمی خود را کشان‌کشان به نزدیک‌ترین تلفن رساند.

    • - The wounded driver dragged himself to the nearest phone.
  • آدم زخمی
  • فونتیک فارسی

    zakhmi
  • اسم
    casualty, the wounded
    • - زخمی‌ها را به سه دسته تقسیم کردند.

    • - They divided the wounded into three groups.
    • - زخمی‌ها به بیمارستان انتقال داده شدند.

    • - The wounded were transported to the hospital.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد زخمی

ارجاع به لغت زخمی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «زخمی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/زخمی

لغات نزدیک زخمی

پیشنهاد بهبود معانی