آخرین به‌روزرسانی:

راه رفتن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / raah raftan /

to walk, to leg, to navigate, to mosey, to march, to ramble, to toddle, to stroll, to hike, to step, to wade, to amble, to plod, to sashay, to saunter, to tramp, to stump, to trudge, to ambulate, to traipse, to hoof, to tread, to move, to peregrinate

قدم زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

او حاضر نشد از مسیر گل‌آلود راه برود.

She refused to leg through the muddy path.

پس‌از سوار شدن، شروع به راه رفتن روی عرشه‌ی کشتی کردند.

Once aboard, they started walking on the ship's deck.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت راه رفتن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «راه رفتن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/راه رفتن

لغات نزدیک راه رفتن

پیشنهاد بهبود معانی