wood, tree, lign-, hylo-
قطعه چوب
a block of wood
چسب چوب
wood cement
بعضی از حیوانات با جویدن چوب در آن سوراخ ایجاد میکنند.
Some animals chew holes in wood.
مبل ساختهشده از چوب سخت
furniture made of hardwood
او چوب را به دو نیم کرد.
He broke the wood in half.
stick, firewood, kindling
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دو دختر جوان چوب جمع میکردند.
Two young girls were collecting firewood.
چوب تر
wet firewood
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چوب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چوب