آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ آبان ۱۴۰۴

    Thrust

    θrʌst θrʌst

    گذشته‌ی ساده:

    thrust

    شکل سوم:

    thrust

    سوم‌شخص مفرد:

    thrusts

    وجه وصفی حال:

    thrusting

    شکل جمع:

    thrusts

    معنی thrust | جمله با thrust

    verb - intransitive verb - transitive

    فرو کردن، فشار دادن، هل دادن (به‌صورت ناگهانی و با فشار زیاد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    The soldier thrust the spear into the enemy’s shield.

    سرباز، نیزه را با قدرت در سپر دشمن فرو کرد.

    She thrust her chair back and stormed out of the room.

    او ناگهان صندلی‌اش را عقب کشید و با عصبانیت از اتاق بیرون رفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They thrust their way through the crowd.

    با فشار از میان جمعیت رد شدند.

    Bob thrust out his chest and pulled in his stomach.

    باب سینه‌ی خود را بیرون داد و شکم خود را فرو برد.

    Afrasiab thrust the dagger into his heart.

    افراسیاب خنجر را به قلب او فرو کرد.

    Kazem thrust the chair forward.

    کاظم صندلی را جلو کشید.

    She thrust me from her.

    مرا از خودش دور کرد (پس زد).

    He thrust his gloves into his pocket.

    دستکش‌های خود را در جیبش چپاند.

    Batool thrust aside our advice.

    بتول پند ما را نپذیرفت.

    New responsibilities were thrust upon him.

    مسئولیت‌های جدیدی را به گردن او انداختند.

    Reza grabbed the cat and thrust it into my arms.

    رضا گربه را گرفت و انداخت توی بغل من.

    The tree thrusts its roots in every direction.

    درخت ریشه‌های خود را در تمام جوانب گسترده می‌کند.

    Railroads began to thrust into the desert.

    خطهای راه آهن در صحرا گسترش یافت.

    The main thrust of modern technology has not been limited to computers.

    رانش تکنولوژی جدید محدود به رایانه (کامپیوتر) نبوده است.

    the upward thrust of skyscrapers

    فراز آسمان‌خراش‌ها

    noun singular

    نکته‌ی اصلی، موضوع اصلی، مضمون اصلی، هسته‌ی اصلی، محور اصلی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    She summarized the thrust of the book in a few sentences.

    او محور اصلی کتاب را در چند جمله خلاصه کرد.

    The main thrust of the meeting was to discuss budget cuts.

    هسته‌ی اصلی جلسه، بحث درباره‌ی کاهش بودجه بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the thrust of his speech

    نکته‌ی اصلی سخنرانی او

    noun countable

    هل، فشار، ضربه

    One of the knife thrusts was fatal.

    یکی از ضربات چاقو مهلک بود.

    A sudden thrust of the cart knocked over the boxes.

    فشار ناگهانی چرخ دستی، جعبه‌ها را واژگون کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a bayonet thrust in the stomach

    فروبری سر نیزه در شکم

    noun uncountable

    مهندسی نیروی پیشران، نیروی محرکه، رانش

    The drone’s thrust is controlled electronically to maintain stable flight.

    نیروی رانش پهپاد به‌صورت الکترونیکی کنترل می‌شود تا پرواز، پایدار باقی بماند.

    Engineers are testing new engines that can provide more thrust with less fuel.

    مهندسان درحال آزمایش موتورهای جدیدی هستند که می‌توانند با سوخت کمتر، نیروی پیشران بیشتری ایجاد کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the thrust of a jet engine

    رانش موتور جت

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد thrust

    1. noun point of communication
      Synonyms:
      meaning sense gist substance effect core upshot short purport meat pith burden
    1. noun forward movement
      Synonyms:
      advance push drive momentum impetus pressure propulsion boost onset shove impulsion prod lunge jump punch poke stab onslaught blitz whack wham
      Antonyms:
      pull
    1. verb push hard
      Synonyms:
      push press force drive shove attack advance urge propel prod jab poke nudge boost elbow crowd bear down assail assault ram sink plunge stick impel lodge hump clip cut nick stab pierce transfix smack punch butt run dig peg jam jostle railroad interject sling toss pitch lob chunk chuck wham clout put fire pour it on push forward embed impale heave
      Antonyms:
      pull

    Phrasal verbs

    thrust up (or out)

    بیرون زدن، برجسته بودن، بیرون دادن

    thrust upon

    تحمیل کردن، (به زور) دادن

    Collocations

    thrust one's way

    (با فشار و تلاش) رد شدن، عبور کردن

    make thrusts at someone

    (با مشت یا خنجر و غیره) به کسی پریدن، حمله کردن

    سوال‌های رایج thrust

    وجه وصفی حال thrust چی میشه؟

    وجه وصفی حال thrust در زبان انگلیسی thrusting است.

    سوم‌شخص مفرد thrust چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد thrust در زبان انگلیسی thrusts است.

    ارجاع به لغت thrust

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «thrust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thrust

    لغات نزدیک thrust

    • - thrum
    • - thrush
    • - thrust
    • - thrust of an argument
    • - thrust one's way
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Portuguese pharmacy phat phrase pice piety piggy pipsqueak pitch in pitch-dark raise your hand zoom in yoga wouldn't would-be اغماض کردن مقلد معیشت معاش معضل معضلات عزل کردن ابلق اسم آجیل ثواب غدیر خوشحال خوش‌حالی چپق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.