آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ تیر ۱۴۰۳

    Effect

    ɪˈfekt ɪˈfekt

    گذشته‌ی ساده:

    effected

    شکل سوم:

    effected

    وجه وصفی حال:

    effecting

    معنی effect | جمله با effect

    noun countable uncountable B1

    تأثیر، اثر، پیامد، نتیجه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    the effect of this drug

    اثر این دارو

    the effects of population growth

    اثرات زیاد شدن جمعیت

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Some books have a bad effect on children.

    برخی از کتاب‌ها اثر بدی روی بچه‌ها می‌گذارند.

    One could see the effects of starvation and disease in her face.

    پیامدهای گرسنگی و بیماری در چهره‌ی او نمایان بود.

    noun uncountable C2

    اجرایی شدن (عمل)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The new policy will be in effect starting Monday.

    سیاست جدید از روز دوشنبه اجرایی خواهد شد.

    The new regulations will come into effect starting next month.

    مقررات جدید از ماه آینده اجرایی خواهد شد.

    noun plural B1

    سینما و تئاتر جلوه‌ها

    The special effects in the movie were so realistic.

    جلوه‌های ویژه‌ی فیلم بسیار واقع‌گرایانه بود.

    the sound effects in the horror film

    جلوه‌های صوتی در فیلم ترسناک

    noun plural

    حقوق دارایی، اموال (منقول)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    It says on the form that the insurance covers all personal effects.

    در فرم ذکر شده است که بیمه تمام دارایی‌های شخصی را پوشش می‌دهد.

    She kept her personal effects in a small drawer by her bed.

    اموال شخصی‌اش را در کشوی کوچکی در کنار تختش نگه می‌داشت.

    verb - transitive formal

    در پی داشتن، انجامیدن به، به وجود آوردن

    The committee’s decision will likely effect major reforms.

    تصمیم کمیته احتمالاً اصلاحات اساسی‌ای در پی خواهد داشت.

    The new policy will effect significant changes in the education system.

    سیاست جدید تغییرات قابل توجهی در نظام آموزشی به وجود خواهد آورد.

    noun countable

    جلوه

    the effect of the painting

    جلوه‌ی نقاشی

    striking cloud effect

    جلوه‌ی چشمگیر ابر

    noun countable

    مضمون، فحوا

    He spoke to this effect.

    او در این مضمون صحبت کرد.

    She left a note to the effect that she wanted a divorce.

    او یادداشتی نوشت با این مضمون که طلاق می‌خواهد.

    verb - transitive

    اجرایی کردن، عملی کردن، به مرحله‌ی اجرا درآوردن

    She will effect the changes.

    او تغییرات را اجرایی خواهد کرد.

    Our team plans to effect new strategies.

    تیم ما قصد دارد راهبردهای جدیدی را به مرحله‌ی اجرا درآورد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد effect

    1. noun result
      Synonyms:
      outcome consequence development end event issue reaction upshot end product sequel aftermath corollary fruit precipitate response side effect conclusion eventuality ramification sequence outgrowth repercussion follow-up pursuance backlash fallout spin-off reflex causatum denouement waves chain reaction follow through backwash flak can of worms
      Antonyms:
      cause origin source beginning start foundation commencement
    1. noun impact, impression
      Synonyms:
      influence power force impression meaning significance essence reality fact effectiveness efficacy efficiency strength use purpose import weight action mark implementation execution validity vigor tenor purport drift imprint sense enforcement clout
    1. verb carry out, accomplish
      Synonyms:
      do make perform achieve complete fulfill execute produce realize implement effectuate generate bring about cause initiate enact induce render secure conclude carry through bring off actualize consummate create actuate yield get to get across put across bring on give rise to pull it off turn out do the trick do the job turn the trick make it do to a T conceive invoke procure sell begin draw on make waves do a number do one’s thing buy unzip
      Antonyms:
      fail neglect ignore overlook forget

    Collocations

    cause and effect

    علت و معلول، انگیزه و انگیخته، پیش‌آور و پیایند

    علت و معلول، انگیز و انگیخته

    for effect

    برای نمایش (یا خودنمایی یا تحت‌تأثیر قرار دادن یا جولان دادن)، برای پز دادن، به منظور ایجاد اثر

    give effect (to)

    مؤثر کردن، قابل اجرا کردن، ایجاب کردن

    put (or carry or bring) into effect

    اجرا کردن، مؤثر کردن

    to good effect

    با حداکثر تأثیر، به طور مؤثر

    Collocations بیشتر

    to no effect

    بدون اثر

    to the effect that

    بدین مضمون که، به این معنی که

    bernoulli effect

    پدیده‌ی برنولی

    circular effect

    تأثیر دورانی، اثر پرهونی

    domino effect

    تالی فاسد، اثر دومینو

    Idioms

    go into effect

    قانونی شدن، مؤثر شدن، مصداق پیدا کردن

    take effect

    قابل اجرا بودن، به قوت (قانونی) رسیدن

    with effect

    از (تاریخ)، پس از

    with immediate effect from

    بلافاصله پس از، قطعاً بعد از

    لغات هم‌خانواده effect

    • noun
      effect, effectiveness
    • adjective
      effective, effectual
    • verb - transitive
      effect
    • adverb
      effectively

    سوال‌های رایج effect

    گذشته‌ی ساده effect چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده effect در زبان انگلیسی effected است.

    شکل سوم effect چی میشه؟

    شکل سوم effect در زبان انگلیسی effected است.

    وجه وصفی حال effect چی میشه؟

    وجه وصفی حال effect در زبان انگلیسی effecting است.

    ارجاع به لغت effect

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «effect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/effect

    لغات نزدیک effect

    • - effaceable
    • - effacement
    • - effect
    • - effect a change
    • - effecter
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.