گذشتهی ساده:
performedشکل سوم:
performedسومشخص مفرد:
performsوجه وصفی حال:
performingانجام دادن، کردن، به جا آوردن، اجرا کردن، بازی کردن، نمایش دادن، ایفاکردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to perform one's duties
وظایف خود را انجام دادن
He not only promised but performed too.
او نه تنها قول داد بلکه به قول خود عمل هم کرد.
The tasks which they expected me to perform.
کارهایی که انتظار داشتند من انجام دهم.
to perform a miracle
معجزه کردن
to perform a laboratory experiment
آزمایش آزمایشگاهی را انجام دادن
to perform a difficult dance
یک رقص دشوار را اجرا کردن
a very well-performed play
نمایشی که بسیار خوب اجرا شده است
She has also performed in that play.
او در آن نمایش هم بازی کرده است.
The pianist performed well.
پیانیست اجرای خوبی را ارائه داد.
He performed the role of Hamlet.
او نقش هملت را ایفا کرد.
She has successfully performed all requirements for a B.A. degree.
او با موفقیت کلیهی شرایط درجه لیسانس را پشت سر گذاشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «perform» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/perform