با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

React

riˈækt riˈækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reacted
  • شکل سوم:

    reacted
  • سوم شخص مفرد:

    reacts
  • وجه وصفی حال:

    reacting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive B2
    واکنش نشان دادن، عکس‌العمل نشان دادن
    • - She reacted angrily.
    • - او با عصبانیت واکنش نشان داد.
    • - He reacted calmly and diplomatically when faced with a difficult situation at work.
    • - وقتی که در محل کار با شرایط سختی مواجه شد، به‌آرامی و سیاست‌مآبانه عکس‌العمل نشان داد.
  • verb - intransitive
    حساسیت نشان دادن، واکنش نشان دادن (به دارو و مواد خوراکی و غیره)
    • - Whenever I eat shellfish, I react by breaking out in hives and feeling nauseous.
    • - هر وقت که صدف می‌خورم، با کهیر زدن و احساس تهوع به آن حساسیت نشان می‌دهم.
    • - The patient may react to the drug with a mild rash or more severe symptoms such as anaphylaxis.
    • - بیمار ممکن است با بثورات خفیف یا علائم شدیدتری مانند آنافیلاکسی به دارو واکنش نشان دهد.
  • verb - intransitive
    شیمی فعل و انفعال کردن، واکنش کردن، واکنش نشان دادن
    • - An acid can react with a base to form a salt.
    • - یک اسید می‌تواند با یک باز واکنش داده و نمک تشکیل دهد.
    • - When exposed to heat, the metal began to react and change color.
    • - وقتی فلز در معرض گرما قرار گرفت، شروع به واکنش کرد و تغییر رنگ داد.
  • verb - intransitive
    اقتصاد کاهش یافتن، ریزش کردن (بعد از افزایش) (مربوط به بازار سهام و رمزارز و غیره)
    • - The crypto market reacted dramatically yesterday.
    • - بازار کریپتو دیروز بعد از افزایشی که داشت، به‌شدت ریزش کرد.
    • - The sudden increase in interest rates caused the market to react swiftly.
    • - با افزایش ناگهانی نرخ بهره، بازار به‌سرعت کاهشی شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد react

  1. verb respond; conduct oneself
    Synonyms: acknowledge, act, answer, answer back, backfire, be affected, behave, boomerang, bounce back, counter, echo, feel, function, get back at, give a snappy comeback, give back, have a funny feeling, have vibes, operate, perform, proceed, rebound, reciprocate, recoil, recur, reply, return, revert, take, talk back, turn back, work

لغات هم‌خانواده react

ارجاع به لغت react

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «react» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/react

لغات نزدیک react

پیشنهاد بهبود معانی