با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Proceed

prəˈsiːd prəˈsiːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    proceeded
  • شکل سوم:

    proceeded
  • سوم‌شخص مفرد:

    proceeds
  • وجه وصفی حال:

    proceeding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C1
پیش رفتن، ادامه دادن، رهسپار شدن، حرکت کردن، اقدام کردن، پرداختن به، ناشی شدن از

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a project that is proceeding well
- طرحی که دارد به خوبی پیش می‌رود
- The accused paused but the judge ordered her to proceed.
- متهم مکث کرد ولی قاضی به او دستور داد که ادامه دهد.
- We spent the night in Ghom and the next morning proceeded on our trip to Isfahan.
- شب را در قم گذراندیم و صبح روز بعد به سفر خود به اصفهان ادامه دادیم.
- He drank some water and proceeded to speak.
- قدری آب خورد و صحبت خود را ادامه داد.
- to proceed to eat one's dinner
- به صرف شام پرداختن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proceed

  1. verb physically or mentally carry on, carry out
    Synonyms: advance, continue, fare, get, get going, get on with, get under way, go ahead, go on, hie, journey, make a start, march, move on, move out, pass, press on, progress, push on, repair, set in motion, travel, wend
    Antonyms: cease, halt, stop, wait
  2. verb flow from; originate
    Synonyms: arise, come, derive, emanate, ensue, extend, follow, head, issue, pass, result, rise, spring, stem
    Antonyms: return

ارجاع به لغت proceed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proceed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proceed

لغات نزدیک proceed

پیشنهاد بهبود معانی