آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ دی ۱۴۰۳

    Carry On

    ˈkæriˈɑːn ˈkæriɒn

    شکل جمع:

    carry-ons

    توضیحات:

    شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (Noun): carry-on

    شکل نوشتاری این لغت در حالت صفت (adjective): carry-on

    معنی carry on | جمله با carry on

    phrasal verb verb - intransitive verb - transitive B1

    ادامه دادن، دنبال کردن

    Let's carry on this discussion at some other time.

    اجازه دهید این بحث را در زمان دیگری ادامه دهیم.

    It's better to carry on with the project rather than abandon it halfway.

    بهتر است به‌جای نصفه‌کاره رها کردن پروژه، آن را ادامه دهیم.

    phrasal verb verb - intransitive informal

    احمقانه رفتار کردن، هیجان‌زده رفتار کردن، جاروجنجال راه انداختن، شلوغ کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    My neighbor's dog started to carry on and bark loudly

    سگ همسایه‌ی من شروع به شلوغ کردن کرد.

    The children were carrying on in the back of the car, giggling uncontrollably.

    بچه‌ها در عقب ماشین هیجان‌زده و احمقانه رفتار می‌کردند و بی‌اختیار می‌خندیدند.

    phrasal verb informal

    قدیمی سکس کردن، رابطه‌ی جنسی داشتن (به‌طور نامشروع به‌گونه‌ای یکی یا هر دو شخص ازدواج کرده باشند)

    I can't believe he's carrying on with his secretary while his wife is at home.

    نمی‌توانم باور کنم که او درحالی‌که همسرش در خانه است با منشی خود سکس می‌کند.

    She's been carrying on with her neighbor for months.

    ماه‌هاست که با همسایه‌اش رابطه‌ی جنسی دارد.

    noun singular informal

    انگلیسی بریتانیایی رفتار هیجان‌زده، جاروجنجال، رفتار احمقانه

    Her constant carry-on about the weather made the meeting unbearable.

    رفتار هیجان‌زده‌ی مداوم او در مورد آب‌وهوا، جلسه را غیرقابل تحمل می‌کرد.

    I couldn't focus on the movie because of his loud carry-on in the back row.

    من نمی‌توانستم روی فیلم به‌دلیل جاروجنجال بلند او در ردیف عقب تمرکز کنم.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی سفر چمدان دستی، کری‌آن، چمدان کوچک (در سفر با هواپیما)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    I always pack my essentials in my carry-on before boarding a flight.

    همیشه لوازم ضروری‌ام را پیش‌از سوار شدن به هواپیما در چمدان دستی‌ام می‌گذارم.

    She put her passport in her carry-on.

    گذرنامه‌اش را در کری‌آن خود قرار داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد carry on

    1. phrasal verb continue activity
      Synonyms:
      proceed continue maintain keep going persist persevere last endure hang on achieve perpetuate
      Antonyms:
      stop discontinue
    1. phrasal verb manage operations
      Synonyms:
      run operate conduct direct administer keep engage in ordain
      Antonyms:
      mismanage
    1. phrasal verb lose control emotionally
      Synonyms:
      lose it act up misbehave make a fuss rage cut up raise cain blunder be indecorous
      Antonyms:
      be calm

    سوال‌های رایج carry on

    شکل جمع carry on چی میشه؟

    شکل جمع carry on در زبان انگلیسی carry-ons است.

    ارجاع به لغت carry on

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «carry on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/carry-on-2

    لغات نزدیک carry on

    • - carry lookahead
    • - carry off
    • - carry on
    • - carry on a conversation
    • - carry out
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.