امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Administer

ədˈmɪnəstər ədˈmɪnɪstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    administered
  • شکل سوم:

    administered
  • سوم‌شخص مفرد:

    administers
  • وجه وصفی حال:

    administering

توضیحات

همچنین می‌توان از administrate به‌ جای administer استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
اداره کردن، مدیریت کردن، نظارت کردن، رهبری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He is busy, he has a school to administer.
- او سرش شلوغ است؛ چون باید مدرسه‌ای را اداره کند.
- This territory is administered by Australia.
- این ناحیه توسط استرالیا اداره می‌شود.
verb - transitive formal
تقسیم کردن، تهیه کردن، توزیع کردن، اجرا کردن، انجام دادن، رسیدگی کردن
- The prison guard administered the whipping.
- زندانبان شلاق زدن را به اجرا درآورد.
- to administer justice
- عدالت را اجرا کردن
- to administer to the patients' needs
- به احتیاجات بیماران رسیدگی کردن
- Who will administer the test?
- چه کسی آزمون را برگزار خواهد کرد؟
verb - transitive
دارو دادن، تجویز کردن
- to administer a sedative
- تجویز کردن مسکن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد administer

  1. verb manage an organization or effort
    Synonyms:
    administrate be in the driver’s seat be in the saddle boss carry out conduct control crack the whip direct execute govern head head up hold the reins oversee pull the strings pull the wires render ride herd on run run the show sit on top of superintend supervise
    Antonyms:
    forego mismanage neglect
  1. verb dispense something needed
    Synonyms:
    apply apportion authorize bring contribute deal deliver disburse distribute dole out execute extend furnish give impose inflict issue measure out mete out offer perform portion proffer provide regulate serve supply tender
    Antonyms:
    deny frustrate refuse withhold

ارجاع به لغت administer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «administer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/administer

لغات نزدیک administer

پیشنهاد بهبود معانی