آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ شهریور ۱۴۰۴

    Administer

    ədˈmɪnəstər ədˈmɪnɪstə

    گذشته‌ی ساده:

    administered

    شکل سوم:

    administered

    سوم‌شخص مفرد:

    administers

    وجه وصفی حال:

    administering

    توضیحات:

    همچنین می‌توان از administrate به‌ جای administer استفاده کرد.

    معنی administer | جمله با administer

    verb - transitive C1

    اداره کردن، مدیریت کردن، نظارت کردن، رهبری کردن

    He is busy, he has a school to administer.

    او سرش شلوغ است؛ چون باید مدرسه‌ای را اداره کند.

    This territory is administered by Australia.

    این ناحیه توسط استرالیا اداره می‌شود.

    verb - transitive formal

    تقسیم کردن، تهیه کردن، توزیع کردن، اجرا کردن، انجام دادن، رسیدگی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The prison guard administered the whipping.

    زندانبان شلاق زدن را به اجرا درآورد.

    to administer justice

    عدالت را اجرا کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to administer to the patients' needs

    به احتیاجات بیماران رسیدگی کردن

    Who will administer the test?

    چه کسی آزمون را برگزار خواهد کرد؟

    verb - transitive

    دارو دادن، تجویز کردن

    to administer a sedative

    تجویز کردن مسکن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد administer

    1. verb manage an organization or effort
      Synonyms:
      manage run control direct supervise conduct govern oversee head execute carry out head up boss render be in the driver’s seat be in the saddle sit on top of hold the reins ride herd on run the show crack the whip pull the strings pull the wires superintend
      Antonyms:
      mismanage neglect forego
    1. verb dispense something needed
      Synonyms:
      give provide supply distribute deliver offer furnish deal issue extend apply contribute disburse tender authorize regulate execute perform impose inflict portion apportion measure out mete out dole out bring proffer serve
      Antonyms:
      deny refuse withhold frustrate

    سوال‌های رایج administer

    گذشته‌ی ساده administer چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده administer در زبان انگلیسی administered است.

    شکل سوم administer چی میشه؟

    شکل سوم administer در زبان انگلیسی administered است.

    وجه وصفی حال administer چی میشه؟

    وجه وصفی حال administer در زبان انگلیسی administering است.

    سوم‌شخص مفرد administer چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد administer در زبان انگلیسی administers است.

    معنی administer به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی administer در زبان فارسی به «اداره کردن، مدیریت کردن، اجرا کردن، یا رسیدگی کردن» ترجمه می‌شود.

    این فعل در زبان انگلیسی کاربرد گسترده‌ای دارد و می‌تواند به معنای مدیریت سازمان‌ها، اجرای قوانین، توزیع منابع یا حتی دادن دارو به کسی باشد. بسته به زمینه، معنای دقیق آن تغییر می‌کند، اما محور اصلی همه‌ی کاربردها، انجام دادن مسئولانه و سازمان‌یافته‌ی یک کار یا وظیفه است.

    یکی از رایج‌ترین کاربردهای administer در حوزه‌ی مدیریت و سازمان‌هاست. وقتی گفته می‌شود to administer a company یا to administer a project، منظور مدیریت صحیح فعالیت‌ها، منابع و افراد مرتبط با آن است. در این زمینه، administer شامل برنامه‌ریزی، نظارت، هماهنگی و تصمیم‌گیری برای رسیدن به اهداف مشخص می‌شود. این کاربرد نشان می‌دهد که administer نه صرفاً انجام دادن کار، بلکه انجام مسئولانه و سازمان‌یافته‌ی آن است.

    کاربرد دیگر administer به حوزه‌ی قانون و امور دولتی بازمی‌گردد. برای مثال، اداره‌ی عدالت، اجرای مقررات یا نظارت بر برنامه‌های عمومی می‌تواند با این فعل توصیف شود. وقتی گفته می‌شود «The government administers the healthcare system»، مقصود این است که دولت مسئولیت سازماندهی و ارائه خدمات بهداشتی را بر عهده دارد. در این معنا، administer جنبه‌ای از قدرت و مسئولیت را نیز در بر دارد و بیانگر نقش سازمانی و مدیریتی فرد یا نهاد است.

    علاوه بر این، administer در زمینه‌ی پزشکی نیز کاربرد دارد و به معنای «دادن دارو» یا «تجویز درمان» است. برای مثال، جمله‌ی «The nurse administered the medication to the patient» نشان می‌دهد که پرستار دارو را طبق دستورالعمل به بیمار داده است. در این کاربرد، دقت، مسئولیت و رعایت مراحل صحیح اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا سلامت فرد به اجرای درست آن وابسته است.

    مفهوم administer بازتاب‌دهنده‌ی نظم، مسئولیت‌پذیری و سازماندهی است. چه در مدیریت پروژه‌ها، چه در اجرای قوانین یا مراقبت‌های پزشکی، administer نشان می‌دهد که هر فعالیتی نیازمند دقت، برنامه‌ریزی و پیگیری است. این واژه بیانگر این است که انجام یک وظیفه تنها به معنای عمل کردن نیست، بلکه مسئولانه و مؤثر انجام دادن آن اهمیت دارد.

    ارجاع به لغت administer

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «administer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/administer

    لغات نزدیک administer

    • - admetus
    • - admin
    • - administer
    • - administrant
    • - administration
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.